ضخامتلغتنامه دهخداضخامت . [ ض َ م َ ] (ع اِمص ) هنگفتی . تناوری . غلظت . غِلّت (لهجه ٔ محلی قزوین ). کلفتی . ستبری : روباه ضخامت جثه بدید... (کلیله و دمنه ).ستبرا. || (مص ) کلان و فربه گردیدن . (منتهی الارب ). تناور شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مجمل اللغة) (دهار). فخام
ضخامت اپتیکیoptical thicknessواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب ضخامت مادۀ نوری در ضریب شکست آن متـ . ضخامت نوری
ضخامت درزseam thicknessواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر ستبرای درز مضاعف در جهت عمود بر تاخوردگیهای درز
ضخامت اپتیکیoptical thicknessواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب ضخامت مادۀ نوری در ضریب شکست آن متـ . ضخامت نوری
ضخامت درزseam thicknessواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر ستبرای درز مضاعف در جهت عمود بر تاخوردگیهای درز
ضخامت اپتیکیoptical thicknessواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب ضخامت مادۀ نوری در ضریب شکست آن متـ . ضخامت نوری
ضخامت بیشینۀ شانهshoulder gaugeواژههای مصوب فرهنگستانضخیمترین بخش تایر که در ناحیۀ شانه قرار دارد و بر دمای تایر درحالحرکت تأثیر مستقیم دارد
خط همضخامتisopach, thickness line, thickness contour, isopachyte, isopachous lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی بر روی نقشه که از نقاط همضخامت عبور میکند
نقشۀ همضخامتisopach map, thickness map, isopachous mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که ضخامت یک لایه یا سازند یا پیکرههای تختالی دیگر را در ناحیهای جغرافیایی نشان میدهد