طولاًلغتنامه دهخداطولاً. [ لَن ْ ] (ع ق ) بطول . بدرازا. مقابل عرضاً. بدرازی : ... آن دیار تا روم و از جانب دیگر تا مصر طولاً و عرضاً بضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 73). || عمودی .
تولالغتنامه دهخداتولا. (اِخ ) شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد. کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ توله شود.
تولالغتنامه دهخداتولا. (ع اِ) بلا و سختی و داهیة. یقال : جاء بتولاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود.
تولالغتنامه دهخداتولا. [ ت َ وَل ْ لا ] (ع اِمص ) محبت و امید... و دوست داشتن ... اگرچه برای این معنی تولی ... است لیکن فارسیان به تصرف خود به «الف » خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). محبت و دوستی . ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است . (یادداشت بخط م
طولاًلغتنامه دهخداطولاً. [ لَن ْ ] (ع ق ) بطول . بدرازا. مقابل عرضاً. بدرازی : ... آن دیار تا روم و از جانب دیگر تا مصر طولاً و عرضاً بضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 73). || عمودی .
طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولابیلغتنامه دهخداطولابی . (اِخ ) دهی از دهستانهای هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در جنوب خاوری شاه آباد و 4 هزارگزی باختر هرسم . دشت و سردسیر با 400 تن سکنه . آب آن از سراب هرسم و محصول آنجا غلات و حبوبات و چغندرقندو توتون و
طولارودلغتنامه دهخداطولارود. (اِخ ) دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش در 3 هزارگزی جنوب طوالش کنار راه شوسه ٔ هشت پر به انزلی . جلگه ، معتدل و مرطوب و مالاریائی با 2094 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گرگانرود و
طولازدهلغتنامه دهخداطولازده . [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان در یکهزارگزی جنوب باختری لنگرود کنار راه فرعی لیلاکوه . جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی با 169 تن سکنه .آب آن از استخر. محصول آنجا برنج و ابریشم و صیفی . شغل اهالی زر
لمدة طويلةدیکشنری عربی به فارسیدراز , طولا ني , طويل , مديد , کشيده , دير , گذشته ازوقت , اشتياق داشتن , ميل داشتن , ارزوي چيزي را داشتن , طولا ني کردن , مناسب بودن
عرضاًلغتنامه دهخداعرضاً. [ ع َ ضَن ْ ] (ع ق ) از پهنا و از پهنی . (ناظم الاطباء). به عرض . به پهنا. مقابل طولا : و از دیگر جانب تا مصر طولا و عرضا به ضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 73). || افقی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
طولاًلغتنامه دهخداطولاً. [ لَن ْ ] (ع ق ) بطول . بدرازا. مقابل عرضاً. بدرازی : ... آن دیار تا روم و از جانب دیگر تا مصر طولاً و عرضاً بضبط ما آراسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 73). || عمودی .
طولانیفرهنگ فارسی عمیددراز: ◻︎ با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی است (سلیم: لغتنامه: طول امل).
طولابیلغتنامه دهخداطولابی . (اِخ ) دهی از دهستانهای هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در جنوب خاوری شاه آباد و 4 هزارگزی باختر هرسم . دشت و سردسیر با 400 تن سکنه . آب آن از سراب هرسم و محصول آنجا غلات و حبوبات و چغندرقندو توتون و
طولادای نویانلغتنامه دهخداطولادای نویان . (اِخ ) از سران لشکر گیخاتوخان مغول . وی در فتنه ٔ افراسیاب بن یوسفشاه لر از جانب گیخاتو با ده هزار سوار بدفع این اتابک لر رفت و پس از محاربه وی را دستگیر کرد و نزد گیخاتوآورد. طولادای را هنگام قتل گیخاتو و بسلطنت رساندن بایدو بزندان افکندند. (حبیب السیر ج <spa
طولارودلغتنامه دهخداطولارود. (اِخ ) دهی جزء دهستان گرگانرود جنوبی بخش مرکزی شهرستان طوالش در 3 هزارگزی جنوب طوالش کنار راه شوسه ٔ هشت پر به انزلی . جلگه ، معتدل و مرطوب و مالاریائی با 2094 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گرگانرود و
ید طولاواژهنامه آزاددست درازتر، کنایه از تسلط بیشتر داشتن در کارها؛ طولا (طولی’) مونث صفت تفصیلی أطول در عربی به معنی طولانی تر، بنابراین به کار بردن "تر" و "ترین" با واژه طولا نادرست استز