لغتنامه دهخدا
عجن . [ ع َ ] (ع مص ) آرد سرشتن . (تاج المصادر). بسرشتن آرد را و خمیر کردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برعجان کسی زدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دست زدن شترماده بر زمین در رفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تکیه بر زمین نمودن و برخاستن از جهت پیری و ض