عقبهفرهنگ فارسی معین(عَ قَ بِ) [ ع . عقبة ] (اِ.) 1 - گردنه ، راه سخت کوهستانی . 2 - کنایه از: کار سخت و دشوار. ج . عقبات .
حقبةلغتنامه دهخداحقبة. [ ح ِ ب َ ] (ع اِ) مدتی از روزگار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). روزگار. پاره ای از زمانه . || سال . (از اقرب الموارد). ج ، حِقَب ، حُقوب .
حقبةلغتنامه دهخداحقبة. [ ح ُ ب َ ] (ع اِ) آرامش باد. (منتهی الارب ). و این یمانی است . (از اقرب الموارد). || مدت هشتاد سال . (غیاث از منتخب ) (مهذب الاسماء). ج ، حُقَب .
حقیبةلغتنامه دهخداحقیبة.[ ح َ ب َ ] (ع اِ) ظرفی است شبیه به خرجین که رفاده و مزاده نیز نامندش . آنرا بر پشت بندند یا بر زین افکنند. رفاده در دنباله ٔ قتب و باردان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، حقائب . (منتهی الارب ). جامه دان . (دهار). باردان . توشه دان . حکبه : و از
حکبهلغتنامه دهخداحکبه . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) توبره ای از چرم یا قماشی که بنایان ابزار و کودکان مکتب کتاب و جزوه و قلم و قلمدان و شکارچیان شکار و قلندران چرس در وی نهند و بر پشت فروآویزند. و این کلمه متداول است لکن در کتب لغت نیافتم و احتمال میرود این کلمه اصل کلمه ٔ حقب و حقیبه ٔ عرب یا بالعکس
اقبحلغتنامه دهخدااقبح . [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) قبیح تر. زشت تر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
خلیج عقبهلغتنامه دهخداخلیج عقبه . [ خ َ ج ِ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) خلیج باریکی است در شمال دریای سرخ و جنوب شرقی شبه جزیره ٔ سینا که در شمالیترین نقطه ٔ آن بندر عقبه قرار دارد. رجوع به عقبه شود.
اصحاب عقبهلغتنامه دهخدااصحاب عقبه . [ اَ ب ِ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) در اصطلاح رجالی ، چهارده تن میباشند که نه تن ایشان از قریش و پنج تن دیگر از جز آنان بوده اند، دسته ٔ نخست عبارتند از: خلفای سه گانه و طلحة و عبدالرحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص و ابوعبیده و معاویه و عمروبن عاص . و دسته ٔ دوم : ابوموسی
اصحاب عقبه ٔ اولیلغتنامه دهخدااصحاب عقبه ٔ اولی . [ اَ ب ِ ع َ ق َ ب َ ی ِ لا ] (اِخ ) مقریزی ذیل اصحاب عقبه ٔ اولی آرد: آنگاه پیامبر (ص ) در عقبه ٔ منی هنگام موسم با شش تن ملاقات کرد که همه ٔآنان از خزرج بشمار میرفتند و به تراشیدن سر خود مشغول بودند. پیامبر نزد آنان بنشست و آنان را به خدا دعوت کرد و قرآن
اصحاب عقبه ٔ ثانیلغتنامه دهخدااصحاب عقبه ٔ ثانی . [ اَ ب ِ ع َ ق َ ب َ ی ِ ] (اِخ ) مقریزی ذیل عنوان «امر عقبه ٔ ثانی » آرد: پیامبر یک سال پس از عقبه ٔ اولی در موسم با دوازده تن از انصار دیدار کرد که نه تن آنان از خزرج بودند بدینسان : اسعدبن زرارة. عوف بن عفراء. رافعبن مالک بن عجلان . قطبةبن عامر. عقبةبن
عقبةلغتنامه دهخداعقبة. [ ع ِ ب َ ] (ع اِ) جامه های نگارین هودج . (منتهی الارب ). عَقَبة. و رجوع به عقبة شود. || در ماه یک مرتبه کردن کاری را، گویند مایفعل ذلک اًلا عقبة؛ یعنی هر ماه یک بار آن کار را می کند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عِقَب . (اقرب الموارد). || اثر: عقبة الجَمال
خلیج عقبهلغتنامه دهخداخلیج عقبه . [ خ َ ج ِ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) خلیج باریکی است در شمال دریای سرخ و جنوب شرقی شبه جزیره ٔ سینا که در شمالیترین نقطه ٔ آن بندر عقبه قرار دارد. رجوع به عقبه شود.