علی البدللغتنامه دهخداعلی البدل . [ ع َ لَل ْ ب َ دَ ] (ع ص مرکب ) به عنوان جانشین . به عوض چیزی یا کسی . فرعی بجای اصلی .- عضو علی البدل ؛ در برابر عضو اصلی ، کسی را گویند که بجای عضو اصلی کار کند. بسیاری از هیأتها و انجمنها اعضایی اصلی دارند و اعضایی علی البدل ، تا
علی البدلفرهنگ فارسی معین(عَ لَ لْ بَ دَ) [ ازع . ] (ص مر.) کسی که در کمیته یا هیأتی جانشین دیگری گردد، جانشین .
شارش هلهشاوHele-Shaw flowواژههای مصوب فرهنگستانشارش خزشی شارهای با گرانروی بالا میان دو صفحة تخت با فاصلة بسیار کم
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
آلترناتیوفرهنگ فارسی معین(تِ) [ فر. ] ( اِ.) شق یا راه حل دوم به جای شق یا راه حل اولیه ، علی البدل ، گزینه .
فرد جایگزینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر جانشین، کفیل، قائممقام، نایب، معاون، ذخیره، بازیکن ذخیره، علیالبدل، عضو علیالبدل، نماینده، وکیل نیروی ذخیره، رزرو، قوای ذخیره، قوای کمکی خلف، پیروان کذاب، شیاد، غاصب، دغلباز، متقلب بدل، دیگر دادگاه (هیئت بررسی) همعرض
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ شیفتکی شیرازی شافعی ، ملقّب به شرف الدین .رجوع به علی شیرازی شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد حناوی زاده ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی حناوی زاده شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد خراسانی حسنی ، مشهور به سائح علوی . رجوع به علی سائح شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالحمیدبن فخاربن معد موسوی حلی ، مشهور به مرتضی . رجوع به علی مرتضی شود.
درویش علیلغتنامه دهخدادرویش علی . [ دَرْ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری بوکان و 10هزارگزی خاور راه شوسه ٔ بوکان به سقز، با 287 تن سکنه .
دره امیدعلیلغتنامه دهخدادره امیدعلی . [ دَرْ رَ اُ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آورزمان شهرستان ملایر. واقع در 39هزارگزی باختر شهر ملایر و کنار راه مالرو میخوران به دهلق ، با 114 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است .
دلدارعلیلغتنامه دهخدادلدارعلی . [ دِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمد معین نقوی هندی فقیه امامی قرن سیزدهم هَ . ق . از نسل جعفر تواب (برادر امام حسن عسکری ). وی به سال 1166 هَ . ق .در قریه ٔ نصیرآباد هند متولد شد و مدتی در عراق سکونت گزید سپس ساکن لکنهو گردید و به سال <span
دوستعلیلغتنامه دهخدادوستعلی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. 182 تن سکنه . آب آن از چشمه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).