غائبلغتنامه دهخداغائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غیبت . نهان . ناپدید. نابدید. (منتهی الارب ). پنهان . ناپیدا. (دهار). ناپدیدار. خلاف حاضر. آنکه حاضر نیست . آنکه حضور ندارد.مقابل شاهد و حاضر و رجوع به شاهد در اساس الاقتباس ص 333 شود. || و اسم است آنچه را که
غیاهبلغتنامه دهخداغیاهب . [ غ َ هَِ ] (ع اِ) ج ِ غَیهَب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود.
چیغابلغتنامه دهخداچیغاب . (اِخ ) دهی است از بخش موسیان شهرستان دشت میشان . در 32هزارگزی جنوب خاوری موسیان کنار راه اتومبیل رو دزفول به موسیان واقع است . 250 تن سکنه دارد. از رودخانه چیغاب و چشمه ٔ عین خوش آبیاری میشود. ساکنینش
غیابلغتنامه دهخداغیاب . (ع اِ) ج ِ غَیب . (منتهی الارب ). ج ِ غَیب ، بمعنی پیه رقیق . (از اقرب الموارد). رجوع به غَیب شود.
غیابلغتنامه دهخداغیاب . (ع مص ) درآمدن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن . غِیاب . || (اِ) قبر. گور. غَیابة. (از اقرب الموارد). || غیاب درخت یا غَیّاب آن ، یعنی ریشه های آن . (از اقرب الموارد).
غیابلغتنامه دهخداغیاب . [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار ناپدیدشونده . بسیار غائب شونده . مبالغه ٔ غائب . (از اقرب الموارد) (المنجد). || (اِ) غیاب الشجر؛ ریشه های درخت . غیاب بتخفیف یاء نیز به همین معنی است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به غَیاب شود.
غائبانهلغتنامه دهخداغائبانه . [ ءِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) در حال غیاب . بطور غیاب . بگونه ٔ غیاب .- ارادت غائبانه به کسی داشتن ؛ او را نادیده به وی ارادت ورزیدن .- حکم غائبانه ؛ حکم که قاضی دهد با
غائب بازلغتنامه دهخداغائب باز. [ ءِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز کامل که خود از حریف غائب نشسته بواسطه ٔ دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند. (غیاث اللغات ). و رجوع به غائبانه شود.
غائب بازلغتنامه دهخداغائب باز. [ ءِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز کامل که خود از حریف غائب نشسته بواسطه ٔ دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند. (غیاث اللغات ). و رجوع به غائبانه شود.
غائبانهلغتنامه دهخداغائبانه . [ ءِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) در حال غیاب . بطور غیاب . بگونه ٔ غیاب .- ارادت غائبانه به کسی داشتن ؛ او را نادیده به وی ارادت ورزیدن .- حکم غائبانه ؛ حکم که قاضی دهد با
رغائبلغتنامه دهخدارغائب . [ رَ ءِ ] (ع اِ) یارغایب . ج ِ رَغیبَة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (دهار). رجوع به رغیبة شود. || چیزهای مرغوب . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ).- شب رغائب ؛ شب اولین جمعه ٔ ماه مبارک رجب . (از ناظم الاطباء). رجوع به لی
لیلة الرغائبواژهنامه آزاد" لَیْلَةُ الرَّغَائِب" شب برآوره شدن آرزوهای بلند ، شب بردن ثواب بسیار،اولین شب جمعه ازماه رجب. "صلاة الرغائب" نمازی که دراولین شب جمعه ماه رجب برای رسیدن به ثواب بسیار و برآورده شدن آرزوهای بلند خوانده می شود . ریشه واساس این نامگذاری و این اعمال روایتی است جعلی و ساختگی که در برخی از کتاب های دعا