غازغازلغتنامه دهخداغازغاز. (ص ) از هم شکافته و بازشده . (برهان ) (آنندراج ) : روی نشویی نکنی یک نمازکافری ای ... زنت غازغاز.تاج بهار جامی (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (صحاح الفرس ).بپاره های خرد بریده . ترک ترک . شکاف شکاف : <
غزغزلغتنامه دهخداغزغز. [ غ ُ غ ُ ] (ع اِ) کنج دهان از جانب باطن . (منتهی الارب ). شِدق . غُزّ. غُزغُزَة. (از اقرب الموارد).