غیبگوییلغتنامه دهخداغیبگویی . [ غ َ / غ ِ ] (حامص مرکب ) عمل شخص غیبگو. خبر دادن از نهان . گفتن غیب . پیشگویی . رجوع به غَیب و غیبگو شود.
غیبگولغتنامه دهخداغیبگو. [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) غیبگوی . کسی که از چیزهای پنهان خبر میدهد. (فرهنگ نظام ). آنکه از امور نهانی و اسرار مردم خبر دهد. (ناظم الاطباء). آنکه غیب گوید.خبردهنده از غیب و نهان . رجوع به غیب شود. || رمال و فالگیر و فالگو. (ناظم الاطباء