فصیحهفرهنگ نامها(تلفظ: fasihe) (عربی) (مؤنث فصیح) ، ویژگی سخن یا بیانی که روان ، روشن و شیواست و شنونده و خواننده آن را به سهولت در مییابد ، دارای فصاحت ، ویژگی آنکه سخنش روان ، روشن ، خالی از ابهام و دارای فصاحت باشد. به طور روشن و آشکار، دور از ابهام ، همراه با فصاحت.
فسحهلغتنامه دهخدافسحه . [ ] (اِخ ) به معنی تل مرتفع و نام یکی از مرتفعات کوه نبو است که موسی قبل از موت خود اراضی مقدسه را از بالای آن دید. (از قاموس کتاب مقدس ).
فصیحةلغتنامه دهخدافصیحة. [ ف َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث فصیح . ج ، فصاح ، فصائح ، (منتهی الارب ) فصیحات . (اقرب الموارد). رجوع به فصیح شود.
فسحةدیکشنری عربی به فارسیپهنا , وسعت , فضاي زياد , بسط و توسعه , گسترش , سبزه ميان جنگل , فضاي ميان جنگل , خيابان يا کوچه جنگل , درختستان , بيشه , يک ورشدگي کشتي در اثر باد , حرکت يک وري , انحراف , مهلت , عقب افتادگي , راه گريز
فصائحلغتنامه دهخدافصائح . [ ف َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فصیحة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فصیحة شود.
فصاحلغتنامه دهخدافصاح . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فصیح و فصیحة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فصیح و فصیحة شود.
کحطلغتنامه دهخداکحط. [ ک َ ] (ع اِ) خشک سال . لغة فی القحط فصیحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فصیحةلغتنامه دهخدافصیحة. [ ف َ ح َ ] (ع ص ) مؤنث فصیح . ج ، فصاح ، فصائح ، (منتهی الارب ) فصیحات . (اقرب الموارد). رجوع به فصیح شود.
غنیةلغتنامه دهخداغنیة. [ غ َنی ی َ ] (اِخ ) ام الهیثم . یکی از زنان فصیحه ٔ عرب بود. (از فهرست ابن الندیم چ مصر 1348 هَ . ق . ص 76).