قاجارلغتنامه دهخداقاجار. (اِخ ) دهی است جزو دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان . در 45هزارگزی جنوب باختری قیدار و 33هزارگزی راه مالرو عمومی واقع و سرزمین آن کوهستانی و هوای آن سردسیر است .
قاجارلغتنامه دهخداقاجار. (اِخ ) نام ایلی است از ترک ساکن ایران که در عصر صفوی از هواخواهان صفویه بوده و برای شاهان صفویه جنگ میکردند و در قرن سیزدهم هجری خان ایشان آقامحمدخان به سلطنت ایران رسید. (فرهنگ نظام ج 4 ص 88). رابینو
قاجارلغتنامه دهخداقاجار. (اِخ ) نام محله ای است در لیتکوه آمل . (مازندران و استرآباد رابینو چ بنگاه ترجمه ص 153).
قاجارلغتنامه دهخداقاجار. (ترکی ، ص ) تندسیر. (تاریخ ایران برای دبیرستانها تألیف رشید یاسمی چ فردوسی ص 195).
داور قاجارلغتنامه دهخداداور قاجار. [ وَ ] (اِخ ) نواب شاهزاده امام وردی میرزا برادر بطنی رکن الدوله است . در دولت سلطان محمدشاه بملک عثمانی گریخت و در بغداد بماند و بزیارت عتبات پرداخت این بیت از اوست :هر چه میخواهی بگو و هر چه میخواهی بکن دوست میدارم ترا گر دشمن جانم شوی .<p class="aut
دارای قاجارلغتنامه دهخدادارای قاجار. [ ی ِ ] (اِخ ) عبداﷲ میرزا پسر فتح علیشاه قاجار در سال 1211 هَ . ق . متولد شد و در زمان پدر بولایت خمسه و زنجان رسید و چند سالی در آنجا بود و پس از درگذشت فتح علیشاه تا پایان زندگی (سال 1270) در
حشمت قاجارلغتنامه دهخداحشمت قاجار. [ ح ِ م َ ت ِ ] (اِخ ) همایون میرزا شاعر دوره ٔ ناصرالدین شاه . مثنوی «یوسف و زلیخا» و «گلشن محمود» و «سفینه » از آن اوست . (ذریعه ج 9 ص 256 از مجمع الفصحاء ج 1 ص
قاجاریهلغتنامه دهخداقاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار بود که رفته رفته از سراسر خاک ایران گذشته در مرز شام مسکن گزید. در یورش هفت ساله
داور قاجارلغتنامه دهخداداور قاجار. [ وَ ] (اِخ ) نواب شاهزاده امام وردی میرزا برادر بطنی رکن الدوله است . در دولت سلطان محمدشاه بملک عثمانی گریخت و در بغداد بماند و بزیارت عتبات پرداخت این بیت از اوست :هر چه میخواهی بگو و هر چه میخواهی بکن دوست میدارم ترا گر دشمن جانم شوی .<p class="aut
دارای قاجارلغتنامه دهخدادارای قاجار. [ ی ِ ] (اِخ ) عبداﷲ میرزا پسر فتح علیشاه قاجار در سال 1211 هَ . ق . متولد شد و در زمان پدر بولایت خمسه و زنجان رسید و چند سالی در آنجا بود و پس از درگذشت فتح علیشاه تا پایان زندگی (سال 1270) در
خاقان شهیدلغتنامه دهخداخاقان شهید. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) لقبی است که منشیان درباری قاجار بعدها به آغامحمدخان قاجار میدادند.
قاجاریهلغتنامه دهخداقاجاریه . [ ی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) طائفه ٔ قاجاریه ، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت ، طائفه ٔ قاجار بود که رفته رفته از سراسر خاک ایران گذشته در مرز شام مسکن گزید. در یورش هفت ساله
قاجار خیللغتنامه دهخداقاجار خیل . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری . در 25هزارگزی شمال ساری و شش هزارگزی باختر شوسه ساری به فرج آباد در دشت واقع و هوای آن معتدل و مرطوب مالاریائی است . ششصد تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔتجن و محصولات
داور قاجارلغتنامه دهخداداور قاجار. [ وَ ] (اِخ ) نواب شاهزاده امام وردی میرزا برادر بطنی رکن الدوله است . در دولت سلطان محمدشاه بملک عثمانی گریخت و در بغداد بماند و بزیارت عتبات پرداخت این بیت از اوست :هر چه میخواهی بگو و هر چه میخواهی بکن دوست میدارم ترا گر دشمن جانم شوی .<p class="aut
پیری بیک قاجارلغتنامه دهخداپیری بیک قاجار. [ ب َ ک ِ ] (اِخ ) از سرداران سپاه صفوی در جنگ شرور. (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ادوارد براون «از سعدی تا جامی » ج 3 ص 463). و رجوع به بیری بیک قجر در حبیب السیر چ خیام ج
دارای قاجارلغتنامه دهخدادارای قاجار. [ ی ِ ] (اِخ ) عبداﷲ میرزا پسر فتح علیشاه قاجار در سال 1211 هَ . ق . متولد شد و در زمان پدر بولایت خمسه و زنجان رسید و چند سالی در آنجا بود و پس از درگذشت فتح علیشاه تا پایان زندگی (سال 1270) در
حسین آباد قاجارلغتنامه دهخداحسین آباد قاجار. [ ح ُ س َ دِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران . ناحیه ای است واقع در 13هزارگزی شمال ورامین و 3هزارگزی جنوبی راه خراسان . ناحیه ای است واقع درجلگه ولی معتدل . د
حسین قلیخان قاجارلغتنامه دهخداحسین قلیخان قاجار. [ ح ُ س َ ق ُ ن ِ ] (اِخ ) پدر آقامحمدخان قاجار. ولادت وی در 1155 هَ . ق . و وفاتش در 1211 هَ . ق . در استرآباد بوده است . رجوع به فهرست مازندران و استرآباد رابینو و رجوع به سکه های رابینو