قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن حبیش عیسی . وزیر و کاتب ولید خلیفه ٔ اموی بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 306 شود.
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن سوید منقری . از والیان بنی امیه است . وی در سجستان حکومت داشت و بعضی از شعرا در مدح وی اشعاری دارند. رجوع به البیان و التبیین جاحظ ج 2 ص 139 شود. یزید عبدالملک پس از آنکه به خلافت ن
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن شور. مردی بود از بنی ذهل بن ثعلبه مشهور به فصاحت و حسن معاشرت و خوی و روی نیکو. (الانساب سمعانی ). قعقاع بن شور، از تابعیان است که در حسن محاورت بدو مثل زنند. (منتهی الارب ).
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی حدرد اسلمی . از صابیان است . ابن عبدالبر گوید: وی در حدیث روایت کرد. بخاری گوید: حدیث ابن ابی حدرد نزد عبداﷲبن سعید صحیح نیست . (الاصابة قسم 3 ص 287). رجوع به قعقاع بن ا