لغزیدنلغتنامه دهخدالغزیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) پای از پیش بدررفتن و افتادن . (برهان ). فروخزیدن (بی اراده ). عثرت . عثار.زلت . زلل . مزلت . بخیزیدن . آن بود که کسی را پای بخیزد و بیفتد. لیزیدن . سریدن و لیز خوردن است نه افتادن ، یعنی ممکن است آدمی بلغزد و نیوفتد. لخشیدن . شخشیدن . استزلال . زّل .
زبان لغزیدنلغتنامه دهخدازبان لغزیدن . [ زَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از ناتوانی از بیان فصیح در نتیجه ٔ دچار ترس شدن و یا مرعوب مقام یا زیبایی و یا نظایر آن شدن : مگر گویا از آن آیینه ٔ رخسار شد صائب که میلغزد زبان در حالت گفتار طوطی را.صائب .</p
زبان لغزیدنلغتنامه دهخدازبان لغزیدن . [ زَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از ناتوانی از بیان فصیح در نتیجه ٔ دچار ترس شدن و یا مرعوب مقام یا زیبایی و یا نظایر آن شدن : مگر گویا از آن آیینه ٔ رخسار شد صائب که میلغزد زبان در حالت گفتار طوطی را.صائب .</p
زبان لغزیدنلغتنامه دهخدازبان لغزیدن . [ زَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از ناتوانی از بیان فصیح در نتیجه ٔ دچار ترس شدن و یا مرعوب مقام یا زیبایی و یا نظایر آن شدن : مگر گویا از آن آیینه ٔ رخسار شد صائب که میلغزد زبان در حالت گفتار طوطی را.صائب .</p
فرولغزیدنلغتنامه دهخدافرولغزیدن . [ ف ُ ل َ دَ ] (مص مرکب ) لغزیدن به زیر و به نشیب . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به لغزیدن شود.