متبوعلغتنامه دهخدامتبوع . [ م َ ] (ع ص ) پیروی کرده شده . (آنندراج ) (غیاث ). پیروی کرده شده . (ناظم الاطباء). پیروی شده . تبعیت کرده شده . اطاعت شده . مقابل تابع : اخلاق پسندیده مدروس گشته ... و متابعت هوا سنت متبوع . (کلیله و دمنه چ مینوی ص
متبوعلغتنامه دهخدامتبوع . [ م ُ ت َ ب َوْ وِ ] (ع ص ) کسی که با قولاج چیزی را اندازه کند. || فراخ گام . || دراز رسن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تبوع شود.
مطبوعلغتنامه دهخدامطبوع . [ م َ ] (ع ص ) خوش آینده و مرغوب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). خوش آیندو خنیده و موافق میل و موافق طبع و مرغوب طبع و دلنشین و دلچسب و مقبول و خوشگل . (ناظم الاطباء). مرغوب .مطابق میل . مطابق طبع. خوش آیند. دل پسند. خاطرپسند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</
مطبوعدیکشنری فارسی به انگلیسیagreeable, acceptable, balmy, bland, delectable, deliciously, enjoyable, kindly, pleasant, pleasing, sweet, toasty, welcome
تحقیق و توسعة برونمرزیexpatriate R&D, expatriate research and developmentواژههای مصوب فرهنگستانتحقیق و توسعة شرکت در خارج از مرزهای کشور متبوع خود
سرکنسولconsul-generalواژههای مصوب فرهنگستانکنسولی که بر کار دیگر کنسولگریهای کشور متبوع خود در حوزهای تعیینشده نظارت دارد
پیک سیاسیdiplomatic courierواژههای مصوب فرهنگستانفردی دارای گذرنامة سیاسی که حامل کیسة سیاسی دولت متبوع خود است