متدینلغتنامه دهخدامتدین . [ م ُ ت َ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) راستکار و دیندار. (منتهی الارب ). دیندار و راستکار. (آنندراج ). راستگار و دین دار و فربود. (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی ، دیندار و فربود و راست و درست و شاهیده و درستکار و راستکار و پایدار و در دین خود و شاهنده و صالح و صادق . (ناظم الاط
متدینفرهنگ مترادف و متضادباایمان، بادیانت، پارسا، خداشناس، دینباور، پرهیزگار، دیندار، مومن، متقی، مقدس ≠ بیدین، نامتدین
مثدنلغتنامه دهخدامثدن . [ م ُ ث َ د دَ ] (ع ص ) مرد بسیارگوشت گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسیارگوشت . ثَدِن . (ازاقرب الموارد). || آنکه دستش کوتاه و گردو ناقص باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || کسی که در سینه ٔ وی گوشت زیادی باشد مانند پست
مثدنلغتنامه دهخدامثدن . [ م ُ دَ ] (ع ص ) ناقص خلقت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
متدونلغتنامه دهخدامتدون . [ م ُ ت َ دَوْ وِ ] (ع ص ) فرومایه و کمینه و سفله . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).