متشمرلغتنامه دهخدامتشمر.[ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ ] (ع ص ) آماده ٔ کار. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آماده و مهیا و آماده شده ٔ برای کاری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ): چون ... فضیحت خود بدید [ شتربه ] ... مستعد و متشمر روی بگرداند. (کلیله و دمنه ). و
متصمرلغتنامه دهخدامتصمر. [ م ُ ت َ ص َم ْ م ِ ] (ع ص ) در آفتاب ایستاده شونده . (منتهی الارب ). متشمس .(از اقرب الموارد). کسی که خود را در آفتاب دارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصمر و تشمس و متشمس شود. || مرد قوی . (منتهی الارب ). سخت توانا. (ناظم الاطباء). || سخت بخیل . (منتهی الارب ). نیک بخ
متشمرةلغتنامه دهخدامتشمرة. [ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ رَ ] (ع ص ) لثة متشمرة؛ گوشت بن دندان بین دندان چفسیده . (منتهی الارب ). گوشت بن دندان که به دندان چسبیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجدلغتنامه دهخدامجد. [ م ُ ج ِدد ] (ع ص ) کوشش کننده در کار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث ). کوشنده . کوشا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در قمع اهل الحاد مجد و متشمر.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span c
مستعدلغتنامه دهخدامستعد. [ م ُ ت َ ع ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعداد. مهیا و آماده شده به کاری . (اقرب الموارد). ساختگی و آمادگی چیزی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آماده . آراسته . مهیا. ساخته . حاضر. رجوع به استعداد شود : چون ... فضیحت خویش بدید... مستعد و متشمر روی ب
اصول دینلغتنامه دهخدااصول دین . [ اُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصول جمع اصل است و در لغت چیزیست که چیز دیگری بر آن مبتنی شود و دین در لغت بمعنی جزاست ، و از آنست گفتار پیامبر(ص ): کما تدین تدان . و در اصطلاح ، اصل بمعنی طریقت و شریعت است و در اینجا مراد همین است و این فن را از اینرو اصول دین
کمر بستنلغتنامه دهخداکمر بستن . [ ک َ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کمربند بر میان بستن : کمرش دیدی و شاهانه کمر بسته همی دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر. فرخی .راست گفتی سفندیارستی بر نهاده کلاه و بسته کمر. فرخی
کملغتنامه دهخداکم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ، شدن ، کردن صرف شود. (یادد
متشمرةلغتنامه دهخدامتشمرة. [ م ُ ت َ ش َم ْ م ِ رَ ] (ع ص ) لثة متشمرة؛ گوشت بن دندان بین دندان چفسیده . (منتهی الارب ). گوشت بن دندان که به دندان چسبیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).