متعارضلغتنامه دهخدامتعارض . [ م ُ ت َ رِ ](ع ص ) خبر و جز آن که خلاف یکدیگر آید. (آنندراج ). برخلاف یکدیگر. برعکس و مخالف و متضاد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تقلیدکننده و چیزی را شبیه و مانند چیز دیگر کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع تعارض شود.
متهارطلغتنامه دهخدامتهارط. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) یکدیگر را دشنام دهنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
متحردلغتنامه دهخدامتحرد. [ م ُ ت َ ح َرْ رِ ] (ع ص ) جدا و منفرد و تنها و دور از دوستان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
متعرضلغتنامه دهخدامتعرض . [ م ُ ت َ ع َرْ رِ ] (ع ص ) اقامت نماینده به جائی . (آنندراج ). متمکن و ساکن و مقیم . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعرض شود. || پیش آینده و سائل . (آنندراج ) (غیاث ). پیش آینده و درپی شونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). پیش آینده
متعرضفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که به دیگری اعتراض میکند؛ اعتراضکننده.۲. یادآوریکننده؛ متذکر.۳. کسی که موجب آزار دیگری است؛ مزاحم.۴. [قدیمی] کسی که بخواهد جایی را اشغال کند؛ حملهکننده.۵. [قدیمی] خواهان.
موازنۀ وحشتbalance of terrorواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن دو طرف متعارض میدانند که هریک توان نابودی کامل طرف دیگر را دارد
نسبیگرایی اخلاقیethical relativism, moral relativismواژههای مصوب فرهنگستاندیدگاهی مبنی بر اینکه مفاهیم و اصول اخلاقی بسته به فرهنگ و جامعه و حتی اشخاص تغییر میکنند و مطلقاً راهی برای داوری میان احکام اخلاقی متعارض وجود ندارد
شکاکیت پیرونیPyrrhonian skepticism, Pyrrhonismواژههای مصوب فرهنگستانشکی منسوب به پیرون اِلِئایی، فیلسوف یونانی، که در مواجهه با هر مسئلهای که درمورد آن ادلة متعارض وجود داشت تعلیقِ حکم میکرد؛ ازجمله مسئلة امکان یا عدم امکان شناخت