محافظلغتنامه دهخدامحافظ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نگهبانی کننده . (آنندراج ). نگهبان . (ناظم الاطباء). حافظ. حفیظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاسبان و حارس . || دستگیر و حامی . || فرمان گزار. || حاکم . || ناظر. (ناظم الاطباء).
پوشش محافظprotective coating, protective finishingواژههای مصوب فرهنگستانپوششی سطحی که از قطعه در برابر سایش و خوردگی و اکسایش محافظت میکند
تسمۀ محافظprotector plyواژههای مصوب فرهنگستاندر ساختار چهارتسمهای، بالاترین تسمۀ سیمی که از سه تسمۀ دیگر محافظت میکند
سیم محافظshield wireواژههای مصوب فرهنگستانرسانایی متصل به زمین که غالباً، اما نه همیشه، در بالای رساناهایی که در برابر صاعقه از خط محافظت میکنند، قرار دارد
محافظةلغتنامه دهخدامحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.
محافظتلغتنامه دهخدامحافظت . [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) مراقبت . نگاهبانی کردن . (آنندراج ). محافظة. نگاهبان چیزی بودن .حفظ کردن . || نگاهداشت . نگهداشت . نگاهداری چیزی را. نگاه داشتن . مواظبت . مداومت . مراعات . ذب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محافظة شود.- محافظت کردن
محافظینلغتنامه دهخدامحافظین . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محافظ (در حالت نصبی و جری ). مردمان نگهبان . (ناظم الاطباء). رجوع به محافظه شود.
محافظةلغتنامه دهخدامحافظة. [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . حفاظ. || باز داشتن از چیزهای ناروا. (منتهی الارب ). حفاظ. (منتهی الارب ). || نگاهبانی کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه جرجانی ). رجوع به محافظت شود.
محافظه کارلغتنامه دهخدامحافظه کار. [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (ص مرکب )آنکه بقای وضع موجود خواهد. (یادداشت مرحوم دهخدا).که با دگرگونیها و تغییر وضع موجود هم آواز نگردد.- حزب محافظه کار ؛ حزب پای بند سنن و بقاء وضع موجود.- || یکی از دو ح
محافظتلغتنامه دهخدامحافظت . [ م ُ ف َ ظَ ] (ع مص ) مراقبت . نگاهبانی کردن . (آنندراج ). محافظة. نگاهبان چیزی بودن .حفظ کردن . || نگاهداشت . نگهداشت . نگاهداری چیزی را. نگاه داشتن . مواظبت . مداومت . مراعات . ذب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محافظة شود.- محافظت کردن
محافظه کاریلغتنامه دهخدامحافظه کاری . [ م ُ ف َ ظَ / ف ِ ظِ ] (حامص مرکب ) عمل محافظه کار. رجوع به محافظه کار شود.
پوشش محافظprotective coating, protective finishingواژههای مصوب فرهنگستانپوششی سطحی که از قطعه در برابر سایش و خوردگی و اکسایش محافظت میکند
تسمۀ محافظprotector plyواژههای مصوب فرهنگستاندر ساختار چهارتسمهای، بالاترین تسمۀ سیمی که از سه تسمۀ دیگر محافظت میکند
جوشکاری قوسی تنگستنی ـ گازمحافظgas tungsten arc welding, GTAW, tungsten inert gas welding, TIG welding, wolfram inert gas welding, WIG, welding, inert gas tungsten arc weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری قوسی که در آن بین الکترود تنگستنی غیرمصرفی و حوضچۀ جوش قوس ایجاد میشود و حفاظت از فلز مذاب با استفاده از گاز خنثی انجام میشود
جوشکاری قوسی گازمحافظgas metal arc welding, GMAW, MIG/MAG, welding, inert gas metal arc welding, CO2 welding2واژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری قوسی بدون اعمال فشار که بین سیم جوش فلزی پیوسته و حوضچۀ جوش قوس ایجاد میشود و حفاظت از فلز مذاب با استفاده از گاز خنثی انجام میشود