محتلملغتنامه دهخدامحتلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتلام . خواب بیننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که خواب می بیند. (ناظم الاطباء). خواب دیده . (مهذب الاسماء). || آرمنده با زن در خواب . (از منتهی الارب ). کسی که در خواب جماع میکند. (ناظم الاطباء). جماع کننده در خواب . (آنند
شیطانی شدنلغتنامه دهخداشیطانی شدن . [ ش َ /ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، احتلام . محتلم گشتن . حلم . خواب دیدن . جنب شدن در خواب . محتلم شدن در خواب ، و آن بیشتر پسران را دست دهد. (یادداشت مؤلف ). کنایه از محتلم شدن است . (آنندراج ) :</s
نوی دیدنلغتنامه دهخدانوی دیدن . [ ن َ / ن ُ دی دَ ] (مص مرکب ) خواب دیدن پسر بار اول . محتلم شدن مراهق بار نخست . (یادداشت مؤلف ). || خون دیدن دختر اول بار. (یادداشت مؤلف ).
شیطانیفرهنگ مترادف و متضاد۱. شرارت، شیطنت ۲. چموشی، سرکشی ۳. بدرفتاری، بدکرداری ۴. اهریمنی ۵. احتلام، جنب، محتلم ≠ خوشرفتاری ۶. انسانی، اهورایی، ملکی
حالملغتنامه دهخداحالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلم . محتلم . (منتهی الارب ). || بالغ. (منتهی الارب ). خواب دیده . بجای مردان یا زنان رسیده . خود را شناخته . ج ، حالمون . (مهذب الاسماء).