محذوفلغتنامه دهخدامحذوف . [ م َ ] (ع ص ) حذف شده . بریده شده . (آنندراج ). کاسته شده . افکنده . انداخته شده . (منتهی الارب ). افتاده . فکنده . انداخته . بینداخته . ساقط. || اسب محذوف الذنب ؛ دم بریده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خیک . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح علم عروض ) رکنی که
محذوففرهنگ فارسی عمید۱. حذفشده.۲. (ادبی) در عروض، ویژگی زحافی که هجای بلند آخر آن حذف شده و در مفاعیلن، فاعلاتن و مفعولن که به ترتیب فعولن، فاعلن و فعولن حاصل میشود
مهذفلغتنامه دهخدامهذف . [ م ُ ذِ ] (ع ص ) مرد شتاب رو و تیز. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرد شتاب رو چابک . (ناظم الاطباء). هذاف . تندرو. جَلد. (از اقرب الموارد).
معدولغتنامه دهخدامعدو. [ م َ دُوو ] (ع ص ) ستمدیده . مَعدی ّ نیز مانند آن است و گویند هو معدو علیه و معدی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مدوفلغتنامه دهخدامدوف . [ م َ ] (ع ص ) مسک مدوف ؛ مشک سوده ٔ ترکرده شده . (منتهی الارب ). مدووف . مبلول . مسحوق . (از متن اللغة). نعت مفعولی است از دوف و دَیف . رجوع به دوف شود.
مذعوفلغتنامه دهخدامذعوف . [ م َ ] (ع ص ) طعام مذعوف ؛ طعام زهرآمیخته . (منتهی الارب ). طعامی که در آن ذعاف یعنی سم قاتل و زهر زودکشنده باشد. (از متن اللغة). مسموم . (اقرب الموارد). || دوای زهردار. (ناظم الاطباء).
مضعوفلغتنامه دهخدامضعوف . [ م َ ] (ع ص ) کور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کور و نابینا. (ناظم الاطباء). نابینا. کور. اعمی . ضریر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دو چند کرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سست و ضعیف . (ناظم الاطباء).