محروسلغتنامه دهخدامحروس . [م َ ] (ع ص ) حراست شده . نگهبانی و پاسبانی شده . محفوظ. (ناظم الاطباء). نگاهداشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نگهداشته شده : که چون رسولان را بر مراد بازگردانیده شود با ایشان باید که رسولان آن جانب محروس واقف مضمون گردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص <
محروصلغتنامه دهخدامحروص . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از حرص . با حرص و طمع. (ناظم الاطباء). آزمند. (آنندراج ).
معروشلغتنامه دهخدامعروش . [ م َ ] (ع ص ) سایه گیر از درخت و نحو آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بعیر معروش الجنب ؛ شتر بزرگ پهلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
مهروزفرهنگ نامها(تلفظ: mah ruz) (مَه = ماه + روز) ، ماه روز ، ماهی که در روز نمایان است ؛ (به مجاز) زیبا رو .
محروسةلغتنامه دهخدامحروسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محروس . نگه داشته شده . نگهبانی کرده شده . || کنایه از ملک پادشاهی است . (غیاث ) (آنندراج ).- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باش
محروسهفرهنگ فارسی معین(مَ سَ یا س ) [ ع . ] (اِمف .) مونث محروس . ؛ ممالک ~ عنوانی که در عهد قاجار به کشور ایران داده بودند.
طوارقلغتنامه دهخداطوارق . [ طَ رِ] (ع اِ) ج ِ طارقه . (منتهی الارب ). حادثه های سوء بشب . بلاها که بشب رسد : از طوارق ایام و حوادث روزگار مصون و محروس مانده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 410). حواشی ممالک از سوابق خلل و طوارق زیغ و زلل پاک ک
ملک پروریلغتنامه دهخداملک پروری .[ م ُ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی ملک پرور. مملکتداری . کشورداری توأم با حسن تدبیر : از رحم عروس بخت این حرم حلال رانوخلفان فتح بین وارث ملک پروری . خاقانی .از فضیلت استعداد ملک پروری و شرف استب
مصونلغتنامه دهخدامصون . [ م َ ] (ع ص ) مصوون . محفوظ. نگاهداشته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نگاهداشته شده و محفوظ. (از غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نگهداشته . (مهذب الاسماء) (دهار). ایمن . مأمون . محروس . دورداشته از تعرض : عرضی مصون ؛ عرضی دور از تعرض . مقابل عرض مبتذل . (یاددا
محفوظلغتنامه دهخدامحفوظ. [ م َ ] (ع ص ) نگاهداشته و حراست شده . حفظشده . محروس . مصون . (ناظم الاطباء). نگهداشته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به عنایت حق ملحوظ است و به حلال از حرام محفوظ. (گلستان ).- محفوظ بودن ؛ مصون بودن .محروس بودن .- <
محروسةلغتنامه دهخدامحروسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) مؤنث محروس . نگه داشته شده . نگهبانی کرده شده . || کنایه از ملک پادشاهی است . (غیاث ) (آنندراج ).- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. (غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باش
محروسهفرهنگ فارسی معین(مَ سَ یا س ) [ ع . ] (اِمف .) مونث محروس . ؛ ممالک ~ عنوانی که در عهد قاجار به کشور ایران داده بودند.