محقوقلغتنامه دهخدامحقوق . [ م َ ] (ع ص ) لایق . درخور. اندرخور. زیبا. سزاوار، یقال هو محقوق به . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، محقوقون . (مهذب الاسماء) : عفریتی آدمی وش محقوق اخیار و موثوق اشرار. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || راست و درست کرده شده . (غیاث ) (آنندراج )
مهکوکلغتنامه دهخدامهکوک . [ م َ ] (ع ص ) سائیده . || آن که غایط و تیز را ضبط نتواند کرد. || دلیر و شوخ بی باک در سخن . (منتهی الارب ).
محکوکلغتنامه دهخدامحکوک . [ م َ ] (ع ص ) سوده شده . سوده . (آنندراج ). ساییده شده . || خراشیده شده . (ناظم الاطباء). خراشیده . خاریده . (آنندراج ).
محکوکلغتنامه دهخدامحکوک . [ م َ ] (ع ص ) حک شده . تراشیده شده . (ناظم الاطباء). کنده کاری شده . نگین که بر آن کنده شده باشد. (آنندراج ). || آنچه از خطوط یا کلمات نوشته که تراشیده و محو شده باشد. حک شده .