مداحلغتنامه دهخدامداح . [ م ُدْ دا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مادح ، و کان ابوالشیص من مداح الرشید. (ابن خلکان از یادداشت مؤلف ).
مداحلغتنامه دهخدامداح . [ م َدْ دا ] (ع ص )ستاینده . (مهذب الاسماء). ستایشگر. (آنندراج ). آفرین سرا. آفرین سرای . بسیار ستاینده . بسیار ستایش کننده . (یادداشت مؤلف ). مدیحه گو. مدحتگر. مدح کننده . که فضایل و محاسن ممدوح را بیان کند و برشمارد : آنکه چون مداح او نام
مدایحلغتنامه دهخدامدایح . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) مدائح . ج ِ مدیح و مدیحه . رجوع به هر یک از این لغات در ردیف خود شود. || اشعاری که در بیان فضایل و اعمال ممدوحی سروده باشند. رجوع به مدیحه شود : وقت توبه کردن آمد از مدایح وزهجی کز هجی بینم زیان و از مدایح سود نی .<br
مذاعلغتنامه دهخدامذاع . [ م َذْ ذا ] (ع ص ) دروغگوی . (منتهی الارب ). کذاب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد بی وفا. آنکه حفظ غیب کسی نکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متملقی که وفا ندارد ودر حق احدی حفظالغیب ننماید. (از متن اللغة). || آنکه راز را نتواند نگاهداشت . (منتهی الارب ). که
مداحلةلغتنامه دهخدامداحلة. [ م ُ ح َ ل َ ] (ع مص ) فریب دادن و ظلم کردن و نقصان نمودن در حق کسی . (از منتهی الارب ). مراوغة. مخادعة. مماکسة. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || پوشیدن شخص چیزی را که میداند و ظاهر کردن غیر آن را. (از منتهی الارب ). پنهان کردن و پوشاندن مطلبی را که می دانند و به خل
مداحی کردنلغتنامه دهخدامداحی کردن . [ م َدْ دا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدیحه سرودن . فضایل ممدوح را به شعر درآوردن . || اشعار در فضایل و مصایب اهل بیت خواندن .
مداحلةلغتنامه دهخدامداحلة. [ م ُ ح َ ل َ ] (ع مص ) فریب دادن و ظلم کردن و نقصان نمودن در حق کسی . (از منتهی الارب ). مراوغة. مخادعة. مماکسة. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). || پوشیدن شخص چیزی را که میداند و ظاهر کردن غیر آن را. (از منتهی الارب ). پنهان کردن و پوشاندن مطلبی را که می دانند و به خل
مداحی کردنلغتنامه دهخدامداحی کردن . [ م َدْ دا ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدیحه سرودن . فضایل ممدوح را به شعر درآوردن . || اشعار در فضایل و مصایب اهل بیت خواندن .
امداحلغتنامه دهخداامداح . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) ستودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فراخ و گشاده گردیدن زمین و تهیگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اتساع . (از اقرب الموارد) (از المنجد).