نان رساندنلغتنامه دهخدانان رساندن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) نان دادن . باذل و بخشنده و پهلودار بودن . بدیگران کمک کردن . به معاش اطرافیان مدد رساندن . عمل نان رسان .
مساعدةدیکشنری عربی به فارسیکمک کردن , ياري کردن , مساعدت کردن , پشتيباني کردن , حمايت کردن , کمک , ياري , حمايت , همدست , بردست , ياور , مساعدت , مساعدت کردن (با) , همدستي کردن , مدد رساندن , بهترکردن چاره کردن , مدد , نوکر , مزدور
نان دهیلغتنامه دهخدانان دهی . [ دِ ](حامص مرکب ) بذل و بخشش . بخشنده و دست و دلباز بودن . به اطرافیان و زیردستان مدد رساندن و با بذل و بخشش معاش ایشان را تأمین کردن . نان رسانی : کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده فرماندهی است .سعدی
مددلغتنامه دهخدامدد. [ م َ دَدْ ] (ع اِمص ، اِ) افزونی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). زیادت . (منتهی الارب ) : دست او ابر است و دریا را مدد باشد ز ابرنیز از دستش جهان دریای پهناور شود. فرخی .از م
مددفرهنگ فارسی عمید۱. یاری؛ کمک؛ فریادرسی.۲. (اسم) [قدیمی] یار و یاور؛ فریادرس.⟨ مدد کردن: (مصدر متعدی، مصدر لازم) یاری کردن؛ کمک کردن.
رمددلغتنامه دهخدارمدد. [ رِ دَ / دِ ] (ع ص ، اِ) خاکستر نیک باریک یا هلاک شونده . (منتهی الارب ). رماد رمدد؛ خاکستر بسیار نرم یا هالک . (از اقرب الموارد). مهلک و هلاک شونده و تباه شونده .(ناظم الاطباء). خاکستر بسیار نرم . (از متن اللغة).