مدیانلغتنامه دهخدامدیان . [ م ِدْ ] (ع ص ) کسی که عادت وام دادن و وام گرفتن دارد. (از منتهی الارب ). که به مردم بسیار قرض می دهد. که بسیار قرض می کند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، مَدایین .
چمدانلغتنامه دهخداچمدان . [ چ َ م َ ] (اِ) مصحف «جامه دان » که جای مخصوص نهادن جامه ها در مسافرت است . در تداول عامه ، به صندوق چرمی بزرگ یا کوچکی اطلاق شود که هنگام سفر جامه ها را در آن نهند. جامه دان و رجوع به جامه دان شود.
مدانلغتنامه دهخدامدان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الموت بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . در 15هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه و 61هزارگزی راه عمومی و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع ودارای 238</spa
مدانلغتنامه دهخدامدان . [ م َ ] (اِخ ) نام بتی از بتهای عرب جاهلی است . عبدالمدان ابن البرکات الحارثیة - جد ریطه بنت عبیداﷲ و زوجه محمدبن علی و مادر سفاح - بدان مربوط است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب شود.
مدانلغتنامه دهخدامدان . [ م َ ] (ع ص ) رجل مَدان و مَدّان ؛ مرد وامدار یا آنکه بر او وام بسیار باشد. (منتهی الارب ). رجوع به مُدان و مُدّان شود. || (اِ) ریحان مصری . (ناظم الاطباء).
دیر مدیانلغتنامه دهخدادیر مدیان . [ دَ رِ م ِ ] (اِخ ) بر ساحل رود کرخایا نزدیک بغداد است و کرخایا رودی است که از عباسیه میگذرد و الکرخ را می شکافد و در دجله می ریزد در قدیم آباد و آب در آن جاری بود. (از معجم البلدان ).
غرابلغتنامه دهخداغراب . [ غ ُ ] (اِخ )(صخره ٔ...) صخره ای است که امیر مدیان در آنجا به قتل رسید و وجه تسمیه اش این است که امیر مدیان به نام غراب نامیده می شد و این صخره در مشرق اردن بود. (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به غراب (امیر مدیان ) شود.
راقملغتنامه دهخداراقم . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از سلاطین مدیان که بنی اسرائیل ایشان را بقتل رسانیدند. (از قاموس کتاب مقدس ).
دیر مدیانلغتنامه دهخدادیر مدیان . [ دَ رِ م ِ ] (اِخ ) بر ساحل رود کرخایا نزدیک بغداد است و کرخایا رودی است که از عباسیه میگذرد و الکرخ را می شکافد و در دجله می ریزد در قدیم آباد و آب در آن جاری بود. (از معجم البلدان ).
دیومدیانDiomedeiaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ کبوترسانان که بزرگترین پرندگان دریایی پروازگر هستند با بالهای بلند و باریک و منقار قلابدار