مراقدلغتنامه دهخدامراقد. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ مرقد. (از دستور الاخوان ). رجوع به مَرقَد شود : دیده ٔ حقود حسود از ملاحظات جمال حضرتش در مراقد غفلت تا صبح قیامت غنوده . (مرزبان نامه ، از فرهنگ فارسی معین ).
مراکدلغتنامه دهخدامراکد. [ م َ ک ِ ] (ع اِ) ایستادن گاه مردم . (منتهی الارب ). ج ِ مرکد، به معنی محل رکود است . (از متن اللغة). رجوع به مَرکَد شود.
مراقیدلغتنامه دهخدامراقید.[ ] (ع اِ) یکی از شعب سیمیاست یعنی خواب آورها. منوم ها. رجوع به ص 68 ذیل تذکره ٔ انطاکی سطر 16 شود. (یادداشت مؤلف ). مرقد، دواء یرقد شاربه . (متن اللغة).ظاهراً مراقید جمع مُرقِد است . رجوع به مرقد شود
مراکضلغتنامه دهخدامراکض . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) مراکض الحوض ؛ اطراف حوض . (از منتهی الارب ). جوانب حوض . (از متن اللغة).
مرقطلغتنامه دهخدامرقط. [ م ُ رَق ْ ق َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ترقیط. رجوع به ترقیط شود. || داغدار و لکه دار. (ناظم الاطباء).
مرقدلغتنامه دهخدامرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) : بهی زان دوبالش به نرمی بگشت بی آزار گردان به مرقد گذشت . فردوسی .حکمت او را ز نورباری جنت همت او را
مرقدفرهنگ فارسی معین(مَ قَ) [ ع . ] (اِ.) خوابگاه ، آرامگاه ، به ویژه آرامگاه امام ، قدیس یا شخصیت روحانی . ج . مراقد.
ملاحظتلغتنامه دهخداملاحظت . [ م ُ ح َ / ح ِ ظَ ] (از ع ، مص ) ملاحظة. مَلاحظه . نگریستن . نگاه کردن : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است . (کلیله و دمنه ). حربا... به چه زهره با زهرةالدنیا و غزاله ٔ زهرا که بلقیس سبای سناوی
مرقدلغتنامه دهخدامرقد. [ م َ ق َ] (ع اِ) خوابگاه . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث ). مضجع. خواب جای . ج ، مَراقد. (اقرب الموارد) : بهی زان دوبالش به نرمی بگشت بی آزار گردان به مرقد گذشت . فردوسی .حکمت او را ز نورباری جنت همت او را
میللغتنامه دهخدامیل . (ع اِ) هر آلت فلزی باریک و بلند. میله .- میل انگشتر ؛ میلی است فلزی مخروطی شکل که به وسیله ٔ آن حلقه ٔ انگشتر را بزرگ و یا صاف می کنند. (یادداشت لغت نامه ).- میل سوپاپ ؛ در اصطلاح مکانیکی محوری است که دارای برآمدگ
مقاملغتنامه دهخدامقام .[ م َ ] (ع اِ) منزلت . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). منزلت . مرتبه . درجه . (از ناظم الاطباء). پایه . رتبه . جایگاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فخر جز امین تو را نیست وین مقام کو کرد اختیار ز بهر تو ارتحال .