مرغوبلغتنامه دهخدامرغوب . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیهوک بخش طبس شهرستان فردوس ، در 90هزارگزی جنوب شرقی طبس و 7 هزارگزی غرب راه طبس ، با 206 تن سکنه . آبش از قنات ، محصولش غلات و ذرت ،
مرغوبلغتنامه دهخدامرغوب . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبة. خواهش نموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خواهانی نموده . (از منتهی الارب ). خواسته شده . و درخواست کرده شده و آرزو شده . (ناظم الاطباء): از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده و همه به نجاح مطلوب و رواج
مرغوبةلغتنامه دهخدامرغوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) مرغوبه . تأنیث مرغوب ، نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبة. رجوع به مرغوب و رغب و رغبة شود.
مرغوبیلغتنامه دهخدامرغوبی . [ م َ ] (حامص ) حالت و کیفیت مرغوب . مرغوب بودن . پسندشدگی و شایستگی و مقبولی . همه کس پسندی . خوبی و اعلائی . (ناظم الاطباء). رجوع به مرغوب شود.
مرغوبیتلغتنامه دهخدامرغوبیت .[ م َ بی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مصدر جعلی از مرغوب . مرغوب بودن . مورد پسند بودن . رجوع به مرغوب شود.
مرغوبةلغتنامه دهخدامرغوبة. [ م َ ب َ ] (ع ص ) مرغوبه . تأنیث مرغوب ، نعت مفعولی از مصدر رغب و رغبة. رجوع به مرغوب و رغب و رغبة شود.
مرغوبیلغتنامه دهخدامرغوبی . [ م َ ] (حامص ) حالت و کیفیت مرغوب . مرغوب بودن . پسندشدگی و شایستگی و مقبولی . همه کس پسندی . خوبی و اعلائی . (ناظم الاطباء). رجوع به مرغوب شود.
مرغوبیتلغتنامه دهخدامرغوبیت .[ م َ بی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مصدر جعلی از مرغوب . مرغوب بودن . مورد پسند بودن . رجوع به مرغوب شود.
نامرغوبلغتنامه دهخدانامرغوب . [ م َ ] (ص مرکب ) چیزی که پسندیده نباشد. نامقبول . که بدان رغبت نیست . که مورد میل و رغبت و پسند واقع نشود. || پست . کم بها. (ناظم الاطباء).- جنس نامرغوب ؛ متوسط و ارزان قیمت . که عالی و خوب و بی عیب نیست .
روغنزیتون بکر مرغوبfine virgin olive oilواژههای مصوب فرهنگستانروغنزیتون بکری که میزان اسید چرب آزاد یا اولئیکاسید آن کمتر از 1/5 درصد و درجۀ ارزیابی حسی آن 5/5 یا بالاتر باشد