مستفادلغتنامه دهخدامستفاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استفادة. فایده گرفته شده و آنچه بطریق فایده حاصل شده باشد. (غیاث )(آنندراج ). فائده گرفته . سودبرده . منتفع گرفته شده . حاصل شده . رجوع به استفادة شود. || مقصود ومراد و خواهش . (ناظم الاطباء). مفاد. معنی . مدلول .- <span class="hl"
مستفاضلغتنامه دهخدامستفاض . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استفاضة. پراکنده و منتشر و آشکار و هویدا. (ناظم الاطباء). پخش شده . چون حدیث و گفتارپخش شده . (از اقرب الموارد). رجوع به استفاضة شود.- حدیث مستفاض ، یا حدیث مستفاض فیه ؛ سخن فاش و پراکنده . (از اقرب الموار
مستفادفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده ۲. سودرسان، فایدهرسان
بالمستفادلغتنامه دهخدابالمستفاد. [ بِل ْ م ُ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مستفاد) آنچه که مستدرک شود. آنچه مفهوم شود. و رجوع به مستفاد شود.
مستفادلغتنامه دهخدامستفاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استفادة. فایده گرفته شده و آنچه بطریق فایده حاصل شده باشد. (غیاث )(آنندراج ). فائده گرفته . سودبرده . منتفع گرفته شده . حاصل شده . رجوع به استفادة شود. || مقصود ومراد و خواهش . (ناظم الاطباء). مفاد. معنی . مدلول .- <span class="hl"
مفادلغتنامه دهخدامفاد. [ م ُ ] (ع اِ) معنی . مفهوم . مضمون . مدلول . مستفاد. فحوی . مقصود. منظور. مراد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حی کردهلغتنامه دهخداحی کرده . [ ح َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) احاطه کرده و در قید درآورده و گرفتار ساخته و این معنی از معنی جمع کردن و فروگرفتن مستفاد است . (غیاث ) (آنندراج ).
راحابلغتنامه دهخداراحاب . (اِخ ) زن اریحائی که به راحاب زانیه مشهور بود و چنانکه از کتاب مقدس مستفاد میشود وی خبر قوم اسرائیل را شنید و دانست که خداوند همواره با ایشان است و عمل ایشان را کامیاب خواهد داشت . (از قاموس کتاب مقدس ص 404).
مستفادلغتنامه دهخدامستفاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استفادة. فایده گرفته شده و آنچه بطریق فایده حاصل شده باشد. (غیاث )(آنندراج ). فائده گرفته . سودبرده . منتفع گرفته شده . حاصل شده . رجوع به استفادة شود. || مقصود ومراد و خواهش . (ناظم الاطباء). مفاد. معنی . مدلول .- <span class="hl"
مستفادفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده ۲. سودرسان، فایدهرسان
مستفادلغتنامه دهخدامستفاد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استفادة. فایده گرفته شده و آنچه بطریق فایده حاصل شده باشد. (غیاث )(آنندراج ). فائده گرفته . سودبرده . منتفع گرفته شده . حاصل شده . رجوع به استفادة شود. || مقصود ومراد و خواهش . (ناظم الاطباء). مفاد. معنی . مدلول .- <span class="hl"
بالمستفادلغتنامه دهخدابالمستفاد. [ بِل ْ م ُ ت َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + مستفاد) آنچه که مستدرک شود. آنچه مفهوم شود. و رجوع به مستفاد شود.
مستفادفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفهومشده، افادهشده، دانستهشده، استنباطشده، برگرفته، حاصلشده ۲. سودرسان، فایدهرسان