مشتدلغتنامه دهخدامشتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) سخت قوی و استوار. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). سخت قوی و توانا و زورآور. (ناظم الاطباء). سخت شده . استوارکرده . قوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اشتداد شود.
مشتتلغتنامه دهخدامشتت . [ م ُ ش َت ْ ت َ ] (ع ص ) پریشان و پراکنده و متردد. (غیاث ). پراکنده . متفرق . (از ناظم الاطباء).
مستدلغتنامه دهخدامستد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استداد. راست شده و استوارگشته . (ناظم الاطباء). بسته شده و مغلق . (اقرب الموارد). || انباشته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به استداد شود.
مشتطلغتنامه دهخدامشتط. [ م ُ ت َطط ] (ع ص ) جورکننده بر کسی در حکم . (آنندراج ). و رجوع به اشتطاط شود.
مصتیتلغتنامه دهخدامصتیت . [ م ِ ] (ع ص ) مرد رسا درکارها. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مشتوتلغتنامه دهخدامشتوت . [ م َ ](ع ص ) پراکنده . || (اِ) تارهای جامه قبل از بافتن . (غیاث ) (آنندراج ). || چوب جولاهان که بر آن پارچه وقت بافتن پیچند و نورد نیز گویند و به عربی منوال خوانند. (فرهنگ رشیدی ) : به دفه ٔ جد و ماسوره و کلاوه ٔ چرخ به آبگیر و به مشتو
مشتدخلغتنامه دهخدامشتدخ . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) شکسته شده از هر چیز میان کاواک و میان تهی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مشتدحلغتنامه دهخدامشتدح . [ م ُ ت َ دَ ] (ع اِ) فراخی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراخی و آسانی . (ناظم الاطباء).
مشتدخلغتنامه دهخدامشتدخ . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) شکسته شده از هر چیز میان کاواک و میان تهی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
مشتدحلغتنامه دهخدامشتدح . [ م ُ ت َ دَ ] (ع اِ) فراخی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فراخی و آسانی . (ناظم الاطباء).