مصادرلغتنامه دهخدامصادر. [ م َ دِ ] (ع اِ) ج ِ مصدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به مَصْدَر شود.
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م َ دَ ] (ع مص ) بازگشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) بازگشت و انصراف . (از ناظم الاطباء).
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ دِ ] (ع اِ) نام جمادی الاولی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام ماه جمادی اول . (ناظم الاطباء). رجوع به جمادی الاول شود.
مصدرلغتنامه دهخدامصدر. [ م ُ ص َدْ دَ ] (ع ص ، اِ) مرد سخت و قوی سینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت سینه . (مهذب الاسماء). || کسی که خوی و عرق او تا به سینه ٔ وی رسیده باشد. || سپیدی سر و سینه از گوسفند و اسب . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میش سیاه سینه ٔ سپی
مصدرفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.۲. [قدیمی] بازگشتنگاه؛ جای بازگشتن.۳. [قدیمی] محل صدور.
مصادرهلغتنامه دهخدامصادره . [ م ُ دَ / دِرَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مصادرت . مصادرة. تاوان . (ناظم الاطباء). تاوان گیری . مطالبه ٔ مال به زور یا به سبب ارتکاب گناه . (یادداشت مؤلف ). اخذ جریمه . جریمه گیری . ضبط کردن اموال و دار
مصادراتلغتنامه دهخدامصادرات . [ م ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ مصادرة. (یادداشت مؤلف ) : بوسهل زوزنی بود آن میانه کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم ... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات
مصادرتلغتنامه دهخدامصادرت . [ م ُ دَ / دِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مصادرة. مصادره . جریمه گیری . جریمه کردن . جریمه گرفتن : خوارزمیان را برگماشت تا دزدی می کردند و مصادرت می کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 92).
مصادرةلغتنامه دهخدامصادرة. [ م ُ دَ رَ ] (ع مص ) مطالبه . (منتهی الارب ). مطالبه کردن چیزی را از کسی . (ناظم الاطباء). مطالبه کردن . (از اقرب الموارد). تاوان فرمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاوان فرمودن کسی را بر مال . (ناظم الاطباء). باژگیری . (مهذب الاسماء). تاوان جرم ستانیدن . (غیاث ). |
غموسلغتنامه دهخداغموس . [ غ ُ ] (ع مص ) فروشدن . (مصادر زوزنی ). غایب و ناپدید شدن . غمس النجم ؛ غاب . (اقرب الموارد). || به آب فروشدن . (مصادر زوزنی ).
شأفلغتنامه دهخداشأف . [ ش َءْف ْ ] (ع مص ) دشمن شدن . (مصادر زوزنی ص 390). رجوع به شآفه و شأفه در این معنی شود. || بجکیدن بن ناخن . (مصادر زوزنی ص 390). || ریش بر آمدن از کف پای . (مصادر زوزنی ص
صدوفلغتنامه دهخداصدوف . [ ص ُ ] (ع مص ) برگشتن . (منتهی الارب ). بگشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ). || میل کردن . (منتهی الارب ). || گام خرد نهادن . (مصادر زوزنی ).
مصادرهلغتنامه دهخدامصادره . [ م ُ دَ / دِرَ / رِ ] (از ع ، اِمص ) مصادرت . مصادرة. تاوان . (ناظم الاطباء). تاوان گیری . مطالبه ٔ مال به زور یا به سبب ارتکاب گناه . (یادداشت مؤلف ). اخذ جریمه . جریمه گیری . ضبط کردن اموال و دار
مصادراتلغتنامه دهخدامصادرات . [ م ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ مصادرة. (یادداشت مؤلف ) : بوسهل زوزنی بود آن میانه کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم ... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). بیشتر خلوتها با بوسهل زوزنی بود و صارفات
مصادرتلغتنامه دهخدامصادرت . [ م ُ دَ / دِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مصادرة. مصادره . جریمه گیری . جریمه کردن . جریمه گرفتن : خوارزمیان را برگماشت تا دزدی می کردند و مصادرت می کردند. (تاریخ بخارای نرشخی ص 92).
مصادرةلغتنامه دهخدامصادرة. [ م ُ دَ رَ ] (ع مص ) مطالبه . (منتهی الارب ). مطالبه کردن چیزی را از کسی . (ناظم الاطباء). مطالبه کردن . (از اقرب الموارد). تاوان فرمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تاوان فرمودن کسی را بر مال . (ناظم الاطباء). باژگیری . (مهذب الاسماء). تاوان جرم ستانیدن . (غیاث ). |