متلقحلغتنامه دهخدامتلقح . [ م ُ ت َ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) ناقه که آبستن وار نماید. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). رجوع به تلقح شود.
مطلقةلغتنامه دهخدامطلقة. [ م ُ طَل ْ ل َ ق َ ] (ع ص ) زن طلاق داده شده . ج ، مطلقات . (مهذب الاسماء). طلاق داده شده . (ناظم الاطباء). زنی بهشته . طلاق داده . طلاق گفته شده . خلیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد م
مطلقةلغتنامه دهخدامطلقة. [ م ُ ل َ ق َ ] (ع ص ) مؤنث مطلق . خودسر و رها. مطلقه .- حکومت مطلقه ؛ حکومت خودسر. مقابل حکومت مشروطه . رجوع به حکومت شود. || (اصطلاح فن منطق ) به انواعی از قضایا اطلاق شود. رجوع به قضیه در همین لغت نامه و ترکیب های زیر شود.- قضیه ٔ مطلقه </s
لعبت مطلقهلغتنامه دهخدالعبت مطلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از مردم گیاه است و آن گیاهی باشد شبیه به انسان و به عربی یبروح الصنم گویند. (برهان ). اصل یبروح است و در یاء گفته شد. (اختیارات بدیعی ).
لعبت مطلقهلغتنامه دهخدالعبت مطلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از مردم گیاه است و آن گیاهی باشد شبیه به انسان و به عربی یبروح الصنم گویند. (برهان ). اصل یبروح است و در یاء گفته شد. (اختیارات بدیعی ).
حینیه ٔ مطلقهلغتنامه دهخداحینیه ٔ مطلقه . [ نی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) قضیه ٔ موجهه ٔ بسیطه که در آن حکم شود بتحقق نسبت در موقعی که ذات موضوع متصف است بوصف عنوانی .رجوع به حینیه ٔ ممکنه و کشاف اصطلاحات
خاصه ٔ مطلقهلغتنامه دهخداخاصه ٔ مطلقه . [ خاص ْ ص َ / ص ِ ی ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از کلیات خمس در منطق است . رجوع به ذیل کلمه ٔ خاصه شود.
پادشاهی مطلقهabsolute monarchy, despotic monarchyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی پادشاهی که در آن قانون اختیارات پادشاه را محدود نمیکند متـ . سلطنت مطلقه
لعبت مطلقهلغتنامه دهخدالعبت مطلقه . [ ل ُ ب َ ت ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) کنایه از مردم گیاه است و آن گیاهی باشد شبیه به انسان و به عربی یبروح الصنم گویند. (برهان ). اصل یبروح است و در یاء گفته شد. (اختیارات بدیعی ).
حینیه ٔ مطلقهلغتنامه دهخداحینیه ٔ مطلقه . [ نی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) قضیه ٔ موجهه ٔ بسیطه که در آن حکم شود بتحقق نسبت در موقعی که ذات موضوع متصف است بوصف عنوانی .رجوع به حینیه ٔ ممکنه و کشاف اصطلاحات
خاصه ٔ مطلقهلغتنامه دهخداخاصه ٔ مطلقه . [ خاص ْ ص َ / ص ِ ی ِ م ُ ل َ ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از کلیات خمس در منطق است . رجوع به ذیل کلمه ٔ خاصه شود.
پادشاهی مطلقهabsolute monarchy, despotic monarchyواژههای مصوب فرهنگستاننظامی پادشاهی که در آن قانون اختیارات پادشاه را محدود نمیکند متـ . سلطنت مطلقه