معصوملغتنامه دهخدامعصوم . [ م َ ] (ع ص ) نگاه داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : از بد روزگار معصوم است به بر شهریار محترم است . مسعودسعد.عرصه ٔ مملکت از غیر حدثان و فتن آخر زمان معصوم و محروس به محمد و عترته . (المعجم چ دانشگاه ص <sp
معصومدیکشنری فارسی به انگلیسیcherubic, childlike, guiltless, immaculate, impeccable, lamblike, lily-white, sinless, white
محسوملغتنامه دهخدامحسوم . [ م َ ] (ع ص ) کودک بازداشته شده از شیر. || کودک بدغذا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بریده . رگ بریده . (از منتهی الارب ).
چهارده معصوملغتنامه دهخداچهارده معصوم . [ چ َ دَه ْ م َ ] (اِخ ) مراد پیغمبر اسلام و دخترش فاطمه و علی (ع ) است با فرزندانش که امامان شیعه اند؛ یعنی : امام حسن ، امام حسین ، امام زین العابدین ، امام محمدباقر، امام جعفر صادق ، امام موسی الکاظم ، امام رضا، امام محمدتقی ، امام علی نقی ، امام حسن عسکری ،
چارده معصوملغتنامه دهخداچارده معصوم . [ دَه ْ / دَ م َ ] (اِخ ) حضرت محمد (ص ) و دخترش فاطمه (ع ) و دوازده امام که از علی بن ابیطالب (ع )شروع و به امام دوازدهم حجةبن الحسن ختم میشود. حضرت محمد (ص ) و فاطمه (ع ) با دوازده امام . محمد (ص ) و علی (ع ) و فاطمه (ع ) و حس
معصومهلغتنامه دهخدامعصومه . [ م َ م َ / م ِ ] (از ع ، ص ) تأنیث معصوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) از اعلام زنان است . (ناظم الاطباء). نامی از نامهای زنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معصومهلغتنامه دهخدامعصومه . [ م َ م َ ] (اِخ ) (حضرت ...) لقب فاطمه دختر حضرت موسی بن جعفر (ع ) است و مزار او در قم زیارتگاه شیعیان است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فاطمه دختر موسی بن جعفر شود.
معصومیلغتنامه دهخدامعصومی . [ م َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن احمد از شاگردان معروف ابن سیناست . ابوعلی رسالة العشق خود را به اسم این شاگرد و به خواهش او نوشت . وفات او را بعضی در ری دانسته و گفته اند به حکم سلطان محمود کشته شد و این واقعه در صورت صحت می بایست مقارن فتح ری به دست محمود و قتل عام ح
معصومیلغتنامه دهخدامعصومی . [ م َ ] (اِخ ) از ایلهای کرمان و بلوچستان و مرکب از 30 خانوار است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 93).
معصوم اصفهانیلغتنامه دهخدامعصوم اصفهانی . [ م َ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) از فضلای زمان شاه صفی بودو در نظم و نثر دست داشت و به فرمان شاه صفی به تألیف تاریخی مشتمل بر وقایع ایام سلطنت وی مأمور شد، ابتدا مشرف اصطبل شاهی بود و سپس به وزارت قراباغ منصوب گردید و در همانجا درگذشت . این رباعی از اوست :بس پر
معصوم بلیلغتنامه دهخدامعصوم بلی . [ م َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مکاوند در بخش هفت گل شهرستان اهواز است و 250 تن سکنه دارد که از طایفه بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
معصوم تبریزیلغتنامه دهخدامعصوم تبریزی . [ م َ م ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران معاصر صاحب تذکره ٔ نصرآبادی (قرن یازدهم ) است و جد او حاجی باقر دراز تبریزی از تجار معروف بود. وی گاهگاهی به سفر هند می رفت . از اوست :ساغر می چون به کف می گیرد آن ماه تمام هاله می افتد به گرد عارضش از خط جام بس که گ
معصوم خراسانیلغتنامه دهخدامعصوم خراسانی . [ م َ م ِ خ ُ ] (اِخ ) ازشاعران قرن دهم هجری است . اصل وی از خراسان بود و به روم سفر کرد و در آنجا به شغل قضا پرداخت . اشعار خوبی به فارسی و ترکی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
معصوم شوشتریلغتنامه دهخدامعصوم شوشتری . [ م َ م ِ ت َ ] (اِخ ) از شعرای معاصر صاحب تذکره ٔ نصرآبادی (قرن یازدهم ) است . پدران وی از قاضیان شوشتر بودند و او خود نیز قاضی بوده است . او راست :عاشق اگر ز سنگ ملامت هراس کردخود را به ننگ بوالهوسی روشناس کردهرگز مبادکز پی دنیا دعا کنم نتوان
چهارده معصوملغتنامه دهخداچهارده معصوم . [ چ َ دَه ْ م َ ] (اِخ ) مراد پیغمبر اسلام و دخترش فاطمه و علی (ع ) است با فرزندانش که امامان شیعه اند؛ یعنی : امام حسن ، امام حسین ، امام زین العابدین ، امام محمدباقر، امام جعفر صادق ، امام موسی الکاظم ، امام رضا، امام محمدتقی ، امام علی نقی ، امام حسن عسکری ،
چارده معصوملغتنامه دهخداچارده معصوم . [ دَه ْ / دَ م َ ] (اِخ ) حضرت محمد (ص ) و دخترش فاطمه (ع ) و دوازده امام که از علی بن ابیطالب (ع )شروع و به امام دوازدهم حجةبن الحسن ختم میشود. حضرت محمد (ص ) و فاطمه (ع ) با دوازده امام . محمد (ص ) و علی (ع ) و فاطمه (ع ) و حس
میرمعصوملغتنامه دهخدامیرمعصوم . [ م َ ] (اِخ ) اولین از امرای منگیت از 1200 تا 1215 هَ . ق . (یادداشت مؤلف ).
امام زاده معصوملغتنامه دهخداامام زاده معصوم . [ اِ دَ / دِ م َ ] (اِخ ) نام محلی است در کنار جاده ٔ طهران و قزوین میان طهران و امام زاده حسن . این محل اکنون متصل به طهران و جزو محلات آن است .