مفرشلغتنامه دهخدامفرش . [ م َ رَ ] (ع اِ) هرچه بگسترانند. ج ، مفارش . (مهذب الاسماء). گستردنی . ج ، مفارش . (منتهی الارب ). چیز گستردنی .(ناظم الاطباء). فرش . (غیاث ) (آنندراج ) : نوبهاران مفرش صدرنگ پوشد تا مگردوستی از دوستان خواجه بوطاهر شود. <p class="au
مفرشلغتنامه دهخدامفرش . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چیزی است مانند شادگونه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی که بگسترند وبر آن خوابند. (از المنجد). و رجوع مدخل قبل شود.
مفرشلغتنامه دهخدامفرش . [ م ُ ف َرْ رَ / م ُ ف َرْرِ ] (ع ص ) جمل مفرش ؛ شتر بی کوهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج )(از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از المنجد).
مفرشلغتنامه دهخدامفرش . [ م ُ ف َرْ رِ ](ع ص ) کشت برگ گسترده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشت برگ گسترده بر زمین . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه فرش می گستراند. (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ). || آنکه سنگفرش می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مفرجلغتنامه دهخدامفرج . [ م ُ رَ ](ع ص ) کشته که کشنده ٔ او را ندانند. (مهذب الاسماء).کشته که در دشت ، دور از ده یافته شود. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کشته که در بیابان دوراز آبادی یافته شود و قاتل او معلوم نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه اسلام آورده و با کسی موالات نکرده .
مفرجلغتنامه دهخدامفرج . [ م ُ رِ ] (ع ص ) ماکیان با چوزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماکیان دارای جوجه . (از اقرب الموارد). || تیرانداز نیکو که روزی ناگاه مهارت او متغیر گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرجلغتنامه دهخدامفرج . [ م ُ ف َرْ رَ ] (ع اِ) شانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شانه و مشط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) آن که آرنج او از بغلش دور باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پهن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || دور. (ناظم الاطباء
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) شادگونه مانندی است خردتر از مِفرَش که بر رحل گسترند و بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، مفارش . (اقرب الموارد).
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ُ ف َرْ رِ ش َ ] (ع اِ) شکستگی سر که استخوان را بشکافد و بنشکند. (السامی ). شکستگی سرکه استخوان کفته باشد بی آنکه ریزه گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) شادگونه مانندی است خردتر از مِفرَش که بر رحل گسترند و بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، مفارش . (اقرب الموارد).
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ُ ف َرْ رِ ش َ ] (ع اِ) شکستگی سر که استخوان را بشکافد و بنشکند. (السامی ). شکستگی سرکه استخوان کفته باشد بی آنکه ریزه گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).