مقرلغتنامه دهخدامقر. [ م َ ق َرر ] (ع اِ) آرامگاه . (دهار). جای قرار وآرام . (غیاث ) (آنندراج ). جای آرمیدن وقرارگرفتن و آرامگاه و جای قرار و آرام و خانه و مسکن و منزل و مکان . ج ، مَقارّ. (ناظم الاطباء). موضع استقرار. ج ، مقار. (از اقرب الموارد). قرارگاه . آرامگاه . جای آرام . نشست . نشست گ
مقرلغتنامه دهخدامقر. [ م َ ] (ع اِ) زهر قاتل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || صبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارویی تلخ که صبر گویند. (ناظم الاطباء). صبرو گویند شبیه به صبر. (از اقرب الموارد). علفی است که صبر از آن بهم می رسد و صبر دوایی است معروف و گوی
مقرلغتنامه دهخدامقر. [ م َ ] (ع مص ) گردن شکستن . (تاج المصادر بیهقی ). به عصا کوفتن گردن را چنانکه استخوان بشکند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تر داشتن ماهی را در سرکه که نمک آن بدر رود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). در سرکه خوابانیدن ماهی شور را. (از اق
مقرلغتنامه دهخدامقر. [ م َ ق َ ] (ع مص ) ترش شدن شیر. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || سخت تلخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تلخ شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرلغتنامه دهخدامقر. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) درخت صبر، یا درختی شبیه به آن . (منتهی الارب ).دارویی که آن را صبر گویند. (ناظم الاطباء). || زهر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) تلخ . یقال شی ٔ مقر؛ چیزی نیک ترش یانیک تلخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد).
مکرلغتنامه دهخدامکر.[ م َ ] (ع اِمص ، اِ) فریب . (منتهی الارب ). فریب . ریو. تنبل و حیله و خدعه و فریب دادگی و تزویر و ریا و دورویی و غدر. (ناظم الاطباء). فریب و با لفظ بستن و کردن مستعمل . (آنندراج ). دستان . فسون . افسون . گربزی . خداع . خدیعت . ترفند. کید. مکیدت . سگالش . بدسگالی . چاره .
مقیرلغتنامه دهخدامقیر. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) قیراندود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : رهی صعب و شبی تاریک و تیره هوا چون قیر وزو هامون مقیر. منوچهری .از لشکر زنگیش رخ روز مقیروز لشکر رومیش شب تیره مقمر
مکرلغتنامه دهخدامکر. [ م َ ] (ع مص ) بدسگالیدن . (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان القرآن ). بدسگالیدن و فریفتن . (مجمل اللغه ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خدعه کردن . (از اقرب الموارد) : استکباراً فی الارض و مکرالسیی ٔ و لایحیق المکر السیی ٔ الاباهله . (قرآن
مکرلغتنامه دهخدامکر. [ م َ ک َ ] (ع مص ) سرخ گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرندحلغتنامه دهخدامقرندح . [ م ُ رَ دِ ] (ع ص ) مرد آماده ٔ شر و فساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مقرنذح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مقراضلغتنامه دهخدامقراض . [ م ِ ] (ع اِ) ناخن پیرای . (مهذب الاسماء). گاز. (صراح ). دوکارد. (دهار). گاز و دوکارد، وهما مقراضان . ج ، مقاریض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزار معروف که بدان جامه و کاغذ و امثال آن می برند و آن را در عرف هند کترنی گویند. (آنندراج ). آنچه بدان پارچه و جز آن
مقرونلغتنامه دهخدامقرون . [ م َ ] (ع ص ) بسته شده و پیوسته . (آنندراج ). نزدیک و نزدیک به هم و به هم بسته و متصل به هم و پیوسته و متصل و مرتبط و مربوط و نزدیک و مجاور و قرین . (ناظم الاطباء). پیوسته . مقابل مفروق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : با چرخ پرستاره نگه کن
مقرندحلغتنامه دهخدامقرندح . [ م ُ رَ دِ ] (ع ص ) مرد آماده ٔ شر و فساد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مقرنذح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مقراضلغتنامه دهخدامقراض . [ م ِ ] (ع اِ) ناخن پیرای . (مهذب الاسماء). گاز. (صراح ). دوکارد. (دهار). گاز و دوکارد، وهما مقراضان . ج ، مقاریض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزار معروف که بدان جامه و کاغذ و امثال آن می برند و آن را در عرف هند کترنی گویند. (آنندراج ). آنچه بدان پارچه و جز آن
مقرونلغتنامه دهخدامقرون . [ م َ ] (ع ص ) بسته شده و پیوسته . (آنندراج ). نزدیک و نزدیک به هم و به هم بسته و متصل به هم و پیوسته و متصل و مرتبط و مربوط و نزدیک و مجاور و قرین . (ناظم الاطباء). پیوسته . مقابل مفروق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : با چرخ پرستاره نگه کن
مصمقرلغتنامه دهخدامصمقر. [ م ُ م َ ق ِرر ] (ع ص ) یوم مصمقر؛ روز نیک گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ممقرلغتنامه دهخداممقر. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) شی ٔ ممقر؛ چیزی نیک ترش یا تلخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چیزی ترش یا تلخ . (از اقرب الموارد).
ممقرلغتنامه دهخداممقر. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) شیر. (از منتهی الارب ). شیر کم آب . (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || شیر ترش . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || چاه کم آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مسمقرلغتنامه دهخدامسمقر.[ م ُ م َ ق ِرر ] (ع ص ) روز سخت گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روز بسیار گرم و سخت گرم . (ناظم الاطباء).
تیره مقرلغتنامه دهخداتیره مقر. [ رَ / رِ م َ ق َ ] (اِ مرکب ) جایگاه تیره . قرارگاه تاریک و ظلمانی . در بیت زیر کنایه از گور است : پند مدهید مرا گر بتوانید به من آن چراغ دل از آن تیره مقر بازدهید. خاقانی .