ملینلغتنامه دهخداملین . [ م ُ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) نرم گرداننده . (آنندراج ). هر چیزی که نرم کند. (ناظم الاطباء). نرم کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر هنوز بر صلابت حال اول است به سخنهای ملین و گفتار چرب مبین اگر نرم نشود باری در درشتی نیفزاید. (مرزبان نامه
ملینلغتنامه دهخداملین . [ م ُ ل َی ْ ی َ ] (ع ص ) نرم گردانیده شده . (آنندراج ). نرم شده . || آرام شده . (ناظم الاطباء).
ملنلغتنامه دهخداملن . [ م ِ ل َ ] (اِخ ) مرکز ایالت «سن ا مارن » که بر کنار رود سن واقع است و 36269 تن سکنه دارد. این شهر دارای دیوار و برج و باروی کهن و کلیسایی است که در حدود قرنهای یازدهم و دوازدهم و پانزدهم میلادی ساخته شده است و نیز دارای صنعت ابزارسازی
ملنلغتنامه دهخداملن . [ م ِ ل ُ ] (اِخ ) مترجم یونانی داریوش که بواسطه ٔ مرض در راه مانده بود و با رسیدن اسکندر بدانجا به او پناهنده شد و گزارشهای جنگی را به اسکندر داد. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1441).
ملنلغتنامه دهخداملن . [ م ِ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی کلاه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از ملون فرانسوی بمعنی خربزه اخذ شده شباهت را.
ملیّنlaxative, purgative, faecal softenerواژههای مصوب فرهنگستانویژگی دارویی که با افزایش دادن حرکات روده باعث رفع یبوست میشود
ملیناتلغتنامه دهخداملینات . [ م ُ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهایی که شکم نرم کند و یبوست را برطرف نماید. (از ناظم الاطباء). ج ِ ملینه ، تأنیث ملین . رجوع به ملین شود.
ملینوسلغتنامه دهخداملینوس . [ ] (اِخ ) یکی از حکماست که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل رأس و اکسیر تام وقوف یافته . (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملینهلغتنامه دهخداملینه . [ م ُ ل َی ْ ی ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ملین . رجوع به ملین شود.- ادویه ٔ ملینه ؛ داروهایی که دفع فضول معده و امعاءرا سهل کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داروهایی که موجب سهولت عمل دفع روده ها گردد. داروهای نرم کننده ٔ مزاج . رجوع به ملین ش
ملیناتلغتنامه دهخداملینات . [ م ُ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهایی که شکم نرم کند و یبوست را برطرف نماید. (از ناظم الاطباء). ج ِ ملینه ، تأنیث ملین . رجوع به ملین شود.
ملینوسلغتنامه دهخداملینوس . [ ] (اِخ ) یکی از حکماست که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل رأس و اکسیر تام وقوف یافته . (ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملینهلغتنامه دهخداملینه . [ م ُ ل َی ْ ی ِ ن َ ] (ع ص ) تأنیث ملین . رجوع به ملین شود.- ادویه ٔ ملینه ؛ داروهایی که دفع فضول معده و امعاءرا سهل کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داروهایی که موجب سهولت عمل دفع روده ها گردد. داروهای نرم کننده ٔ مزاج . رجوع به ملین ش
کملینلغتنامه دهخداکملین . [ ک ُم ْ ] (ع ، ص ، اِ) مردمان عالم و دانا و فاضل و حکیم و معمر. (از ناظم الاطباء). ج ِ کُمَّل . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمل و یادداشتهای قزوینی ج 6 ص 252 - 253</span
مستکملینلغتنامه دهخدامستکملین . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستکمِل (در حالت نصبی و جری ). کامل کنندگان : مصلیَّا علی النبی المصطفی و آله المستکملین الشرفا. (ابن مالک ).و رجوع به مستکمل شود.
اطریفل مقل ملینلغتنامه دهخدااطریفل مقل ملین . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ م ُ ل ِم ُ ل َی ْ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت بواسیر، پوست هلیله ٔ کابلی و هلیله ٔ سیاه و پوست هلیله ٔ زرد وآمله ٔ مقشر و اسطوخودوس و افتیمون و بسفایج از هر ی
برملینلغتنامه دهخدابرملین . [ بْرُ / ب ُ / ب ِ رُ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ایست که از میوه ٔ آناناس گیرند. (از گیاه شناسی گل گلاب ).
عملینلغتنامه دهخداعملین . [ ع ِ م ِل ْ لی ن َ / ع ِ ن َ / ع ُ م َ ن َ] (ع اِ) عمل به العملین ؛ در رنج و آزار او مبالغه کرد. رجوع به عمل ، منتهی الارب و اقرب الموارد شود.