منهتکلغتنامه دهخدامنهتک . [ م ُ هََ ت ِ ] (ع ص ) پرده دریده شونده . (غیاث ). پرده دریده شونده و مرد بی پروا که از بی پردگی و رسوایی باک ندارد. (آنندراج ): رجل منهتک ؛ مرد بی پروا که از بی پردگی و رسوایی باک ندارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : گف
منهتکفرهنگ فارسی معین(مُ هَ تِ) [ ع . ] (اِفا.)1 - دریده ، شکافته شده . 2 - مردی که از رسوایی و بی پردگی باک ندارد؛ بی پروا.
منعثقلغتنامه دهخدامنعثق . [ م ُ ع َ ث ِ ] (ع ص ) سحاب منعثق و متعثق ؛ ابر فراهم آمده ٔ به هم آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) تنوخی . علی بن محمدبن داودبن ابراهیم القاضی المعروف بابی القاسم التنوخی البغدادی . صاحب روضات الجنات از صلاح الدین صفدی آرد که ابوالقاسم به بغداد شد و بمذهب ابی حنیفه فقه آموخت واو حافظ شعر و ذکی بود و عروضی بدیع داشت و در چندین شهر قضا ران