میزیدنلغتنامه دهخدامیزیدن . [ دَ ] (مص ) میختن . آب تاختن . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ). شاشیدن و بول کردن . (ناظم الاطباء). ادرار کردن . شاشیدن . آب تاختن . شاش کردن . (یادداشت مؤلف ). به معنی شاشیدن و بول کردن است . (از آنندراج ). به معنی بول کردن و شاشیدن باشد. (برهان ) :
میزیدنفرهنگ فارسی عمیدبول کردن؛ شاشیدن: ◻︎ هر کجا در دل زمین موشیست / سرنگونسار بر فلک میزد (انوری: ۶۰۳).
مجیدنلغتنامه دهخدامجیدن . [ م َ دَ ] (مص ) بسودن . مالیدن . دست مالیدن . لمس کردن . برمجیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ضغوث ؛ اشتر که کوهانش بمجند تا فربه است یا نه . (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً). المجس ؛ آنجا که طبیب بمجد از دست . (محمودبن عمر، یادداشت ایضاً). النبض ؛ آنجا که طبیب بمجد ا
مزیدنلغتنامه دهخدامزیدن . [ م َ دَ ] (مص ) نوشیدن . چشیدن . (ناظم الاطباء). مزه کردن : درختی که تلخش بود گوهرااگر چرب و شیرین دهی مر وراهمان میوه ٔ تلخت آرد پدیداز او چرب و شیرین نخواهی مزید. ابوشکور.وزان پس به کار دگر درخزی
میزشلغتنامه دهخدامیزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از میزیدن و میختن . ادرار. شاش کردن . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میزیدن شود.
میزالغتنامه دهخدامیزا. (نف ) صفت دائم از میزیدن . میزنده (صفت مشبهه ) مصدر میختن یا میزیدن . شاش کننده . (از یادداشت مؤلف ).
شومیزیدنلغتنامه دهخداشومیزیدن . [ دَ ] (مص ) شیار و زراعت کردن زمین . (انجمن آرا). شیار کردن و تخم ریختن . (رشیدی ). زراعت کردن . (فرهنگ جهانگیری ). شیار کردن و زراعت نمودن . (برهان ).