ناروانلغتنامه دهخداناروان . (اِ) نارون . درختی است معروف بغایت خوش اندام و پربرگ و سایه دار. (برهان قاطع) (آنندراج ). و به ترتیب شاخهایش چتروار شود چنانکه در سایه اش بسیار کس توانند استراحت کنند و بواسطه ٔ خوش ترکیبی قد و قامت معشوق را شعرا به آن تشبیه کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نارون . (ناظ
ناروانلغتنامه دهخداناروان . [رَ ] (ص مرکب ) راکد. ایستاده . غیرجاری . ساکن . غیرمتحرک . (ناظم الاطباء) : هر اشک ناروان روان گردد و هر رخساره ای خراشیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- آب ناروان ؛ ماء راکد. || بازار کساد. (ناظم الاطباء). غیر را
نیروانلغتنامه دهخدانیروان . (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا از بخش بانه ٔشهرستان سقز. در 27هزارگزی جنوب غربی بانه و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد.آبش از چشمه ، محصولش غلات ، توتون ، ارزن ، ماذوج و شغل مردمش زراعت است . (از فرهنگ ج
نروانلغتنامه دهخدانروان . [ ن َرْ ] (اِ) نام عقل کره ٔ زهره . (ناظم الاطباء). نام خِرَد آسمان زهره . (انجمن آرا). برساخته ٔ دساتیر است .
نیروانفرهنگ نامها(تلفظ: nirvān) نام رودخانهای در شهرستان سقز که از مجموع دو رودخانهی سلیمان بیک و بوین تشکیل میشود .
نچیروانواژهنامه آزاددر زبان کردی نچیروان یعنی شکارچی. این واژه اسم نیز است.مانند نام نخست وزیر حزب دموکرات کردستان نچیروان ادریس بارزانی
ناروانیلغتنامه دهخداناروانی . [ رَ ] (حامص مرکب ) کسادی داد و ستد. کسادی بازار. (ناظم الاطباء). کاسدی . بی رواجی . بی رونقی .- ناروانی بازار ؛ کساد،مقابل روانی و روائی و رواج و گرمی بازار. || عدم آراستگی و انتظام ملک . (ناظم الاطباء). || یبوست .- <span class="
کسادلغتنامه دهخداکساد. [ ک َ ] (ع مص ) ناروان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناروان شدن . (ترجمان جرجانی ص 81) (تاج المصادر). ناروا شدن نرخ . (المصادر زوزنی ).
کاسدةلغتنامه دهخداکاسدة. [ س ِ دَ ] (ع ص ) مؤنث کاسد. سلعةٌ کاسده ؛ متاع ناروان . و سوق کاسدة؛ بازار ایستاده . (دهار). بازار ناروان . (ناظم الاطباء). و رجوع بکاسد شود.
زیوفلغتنامه دهخدازیوف . [ زُ ] (ع مص ) نبهره شدن سیم . (زوزنی ). ناروان شدن درمها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زاف زیفاً و زیوفاً. رجوع به زیف شود. (ناظم الاطباء). ناروان شدن درهم بعلت غشی که در آن است . (از اقرب الموارد). || ناروان گردانیدن دراهم . || برجستن حائط را. (منتهی الارب )(آنندراج )
ناروانیلغتنامه دهخداناروانی . [ رَ ] (حامص مرکب ) کسادی داد و ستد. کسادی بازار. (ناظم الاطباء). کاسدی . بی رواجی . بی رونقی .- ناروانی بازار ؛ کساد،مقابل روانی و روائی و رواج و گرمی بازار. || عدم آراستگی و انتظام ملک . (ناظم الاطباء). || یبوست .- <span class="