نالینلغتنامه دهخدانالین . (ص نسبی ) (از: نال + ین ، علامت نسبت ) نالی . نئی . از جنس نی : مستان سخن گزافه و چون مستان گر خر نه ای مخر کمر نالین . ناصرخسرو.رجوع به نال شود. || (اِ) در جنوب شرقی ایران و کرمان ، تلفظ دیگری از نهالین .
نیلینلغتنامه دهخدانیلین . (ص نسبی ) نیلی . نیلگون . نیل فام . کبودرنگ . به رنگ نیل : بر سر دریای نیلین تیغ کافر روسیان بر جزیره ٔ رویناس و لنبران انگیخته .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 406).
ناپلئونلغتنامه دهخداناپلئون . [ پ ُ ل ِ ئُن ْ ] (اِخ )سکه ٔ طلای بیست فرانکی که ابتدا با نقش ناپلئون اول و بعد در زمان ناپلئون سوم با نقش او انتشار یافت .
نالینولغتنامه دهخدانالینو. [ ن َ ] (اِخ ) از دهات دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و در 38 هزارگزی جنوب غربی خوسف ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 19 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و شغل اها
نالینولغتنامه دهخدانالینو. [ ن ُ ] (اِخ ) کارلو آلفونسو (1882 - 1938 م .). مستشرق ایتالیائی . وی استاد زبان و ادبیات عرب در دانشگاه رم بود و با زبانهای فارسی و ترکی نیز آشنائی داشت .
نالیلغتنامه دهخدانالی . (ص نسبی ) نالین . نئی . منسوب به نال به معنی نیشکر. و رجوع به نال شود. || (اِ) نهالی . تلفظ دیگری است از نهالی ، در ولایات جنوب شرقی ایران . رجوع به نهالی شود.
نالینولغتنامه دهخدانالینو. [ ن َ ] (اِخ ) از دهات دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند است و در 38 هزارگزی جنوب غربی خوسف ، در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 19 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و شغل اها
نالینولغتنامه دهخدانالینو. [ ن ُ ] (اِخ ) کارلو آلفونسو (1882 - 1938 م .). مستشرق ایتالیائی . وی استاد زبان و ادبیات عرب در دانشگاه رم بود و با زبانهای فارسی و ترکی نیز آشنائی داشت .
آدرنالینفرهنگ فارسی عمیدهورمونی که از قسمت مرکزی غدۀ فوق کلیه (آدرنال) به درون خون ترشح میشود و باعث افزایش فشار خون، قند خون و ضربان قلب میگردد؛ اپینفرین.
آدرنالینadrenaline, epinephrineواژههای مصوب فرهنگستانهورمونی که از برگرده ترشح میشود و مستقیماً بر دستگاه عصبی مرکزی اثر میگذارد متـ . برگُردینه
شبهآدرنالینadrenomimetic, sympathomimeticواژههای مصوب فرهنگستانماده یا عاملی که اثری شبیه به فعالیت اعصاب برگُردینهزا دارد متـ . شبهبرگُردینه