نصبلغتنامه دهخدانصب .[ ن َ ص َ ] (ع اِ) ج ِ نصبة به معنی آنچه که شناسائی راه را نصب کنند. (از المنجد). رجوع به نُصبَة شود.
نصبلغتنامه دهخدانصب . [ ن َ ص َ ] (ع اِ) نشان برپای کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عَلَم منصوب . (متن اللغة). || آنچه برپا کنند بهر پرستش . (غیاث اللغات ). نُصُب . نَصب . (غیاث اللغات ). || بت . (غیاث اللغات ). نَصب . جبت . بُدّ. طاغوت . صنم . وثن . (یادداشت مؤلف ). || رنج . سختی . (
نصبلغتنامه دهخدانصب . [ ن َ ص ِ ] (ع ص ) بیمار دردگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). مریض . موجوع . (المنجد).
نصبلغتنامه دهخدانصب . [ ن ِ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نصیب . (ناظم الاطباء) (متن اللغة). قسمت . (ناظم الاطباء). حظ. (متن اللغة) (المنجد). لغتی است در نصیب . (المنجد).
نصبلغتنامه دهخدانصب . [ ن ُ ] (ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داء. (المنجد). نُصُب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سختی . بدی . بلا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بلاء. (المنجد). نُصُب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوله تعالی : انی مسنی الشیطان بنصب و عذا
نشیبلغتنامه دهخدانشیب . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) اوستا: نیخشوئپه ، پهلوی : نَ (َیَ) شپ ، نَ (َیَ) شپیتن (فرود شدن )، پهلوی : نیشپک (غروب [ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه ، برای وهژه (بهیزک )، کردی : سرنشیو (برگشته ،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو ، نشیو (نشیب یک
نیسبلغتنامه دهخدانیسب . [ ن َ س َ ] (ع اِ) راه راست . (مهذب الاسماء). راه راست و روشن . (از منتهی الارب ). طریق واضح مستقیم . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). نیسبان . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نشان راه . (منتهی الارب ). ما وجد من اثر الطریق . (متن
نچسبلغتنامه دهخدانچسب . [ ن َچ َ ] (نف ) ناچسب . ناچسبنده . که نمی چسبد. || نادلپسند. نادلنشین . || سمج . مُصِرّ.
نسبلغتنامه دهخدانسب .[ ن َ س َ ] (ع اِ) نژاد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). اصل . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (غیاث اللغات ). نسل . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). خاندان . سلسله . (ناظم الاطباء). رگ و ریشه . رگ و پیوند. گوهر. گهر.پر
نصباءلغتنامه دهخدانصباء. [ ن َ ] (ع ص ) ناقة نصباء؛ شتر ماده ٔ ایستاده سینه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ماده شتر راست ایستاده سینه . (ناظم الاطباء). مرتفعةالصدر. (اقرب الموارد). ج ، نَصب . || عنز نصباء؛ بز ماده ٔ ایستاده شاخ . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). راست ایستاده شاخ . (از ناظم الاطب
نصبولغتنامه دهخدانصبو. [ ن ِ ] (اِ) دَک وآن چیزی است که دیواری را از گل خام قدری بالا آورندو آن را چینه نیز گویند. (لغت محلی شوشتری ، خطی ).
نصبةلغتنامه دهخدانصبة. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) واحد نصب است به معنی نشانه ٔ برپا کرده شده ، علم منصوبه . (از اقرب الموارد). رجوع به نصَب شود. || دام برپا کرده و آنچه در مقابل هجوم دشمن برپا میکنند. (ناظم الاطباء). || در اعراب ، علامت نصب . (از المنجد). || آن را بر غرسه ٔ [ : قلمه ٔ درخت ] آماده بر
نصبةلغتنامه دهخدانصبة. [ ن ِ ب َ] (ع اِ) هیأت و حالت برخاستن . (یادداشت مؤلف ). چگونگی نصب . نوع النصب . (المنجد) (از اقرب الموارد).
نصبةلغتنامه دهخدانصبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ)ستون . (آنندراج ). فرسنگسار. شاخص . (فرهنگ خطی ). ستون برپا شده . (ناظم الاطباء). ستونی که [ در بیابان ] برپا کنند شناختن علامت راه را. (از المنجد) (از متن اللغة). آنچه برپا کنند شناسائی راه را. (از المنجد).ج ، نُصَب . || دکل کشتی . (ناظم الاطباء).
درنشاندنفرهنگ فارسی عمیدنصب کردن چیزی در جایی مثل نصب کردن یا جا دادن دانۀ یاقوت یا فیروزه بر روی انگشتر؛ نشاندن؛ جا دادن.
نصب دادنلغتنامه دهخدانصب دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) منصوب کردن . به حالت نصبی درآوردن (حرف را). نصب دادن حرفی را؛ به زبر خواندن آن را. بر بالا کردن حرف را. (از زمخشری ). رجوع به نصب شود.
نصب شدنلغتنامه دهخدانصب شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برپا کرده شدن . برقرار شدن . || برنشانده شدن . (ناظم الاطباء). || گماشته شدن . منصوب شدن . رجوع به منصوب شود.
نصب کردنلغتنامه دهخدانصب کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنشاندن . (ناظم الاطباء). نشاندن . گماردن . گماشتن . واداشتن . گذاشتن . برگماریدن . برگماشتن . منصوب کردن : اگر به غیبت وی خللی افتد به خوارزم معتمدی بجای خود نصب کند. (تاریخ بیهقی ص 374<
نصب العینلغتنامه دهخدانصب العین . [ ن َ بُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) مدنظر. منظور خاطر. مقابل چشم . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). نصب العین ، معمولاً به فتح اول خوانده میشود ولی در اصل به ضم است و بعضی ها در صحت فتح تردید کرده اند، با این حال در این بیت خاقانی گوید : فقر کن
دره نصبلغتنامه دهخدادره نصب . [ دَ رِ ن َ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری ماسور و 27هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک ، با <span class="hl" dir="ltr"
متنصبلغتنامه دهخدامتنصب . [ م ُ ت َ ن َص ْ ص ِ ] (ع ص )بر پای خیزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). افراشته و بر پای خاسته . || غبار بلند برآمده . (ناظم الاطباء). رجوع به تنصب شود.
ذات النصبلغتنامه دهخداذات النصب . [ تُن ْ ن ُ ] (اِخ ) موضعی است به چهار میلی مدینةالرسول . و رسول اکرم بدانجا نماز قصر گزارده است .