نعیقلغتنامه دهخدانعیق . [ ن َ ] (ع اِ) بانگ زاغ . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آواز کلاغ بی آنکه گردن بکشد، خلاف نعیب . بانگ کلاغ . غارغار کلاغ . نغیق . (یادداشت مؤلف ) : نعیق تو بسیار ما را عشیقی نباید به یک دوست چندین نعیقا. منوچهری .
نهقلغتنامه دهخدانهق . [ ن َ هََ ] (ع اِ) جرجیر بری . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به نَهق و فرهنگ دزی ج 2 ص 730 شود.
نهکلغتنامه دهخدانهک . [ ] (اِ) از اجزاء دوک است . معادل صناره است در عربی : این زنی بود از قریش ... دوکی بکرده بود مقدار یک ارش و نهکی در سر آن کرده بوده مقدار انگشتی و بادریسه ٔ بزرگ درخور آن در او افکنده و پشم وموی رشتی به آن . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص
نهکلغتنامه دهخدانهک . [ ن َ ] (ص ) حقیر. کوچکتر. خردتر. کمترین . || دهنده ٔ شراب . || فرونشاننده ٔ عطش . || (اِ) عطش . تشنگی . (ناظم الاطباء).
نهقلغتنامه دهخدانهق . [ ن َ ] (ع اِ) گیاهی است شبیه جرجیر . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). رستنی را گویند که پیوسته در آب می باشد و به عربی کرفس الماء و جرجیرالماءخوانند. (برهان قاطع). نَهَق . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یا نَهَق . جرجیر دشتی است . (از منتهی الارب ) (ازا
نهکلغتنامه دهخدانهک . [ ن َ ] (ع مص ) پوشیدن جامه را تا کهنه گردد. (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة). || مبالغة نمودن در طعام خوردن و در دشنام دادن کسی را. (از منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ) (از متن اللغة)... یا نهک مبالغه کردن باشد در هر چیزی .نهاکة. (از منتهی
نعيقدیکشنری عربی به فارسیصداي غوک يا وزغ , صداي کلا غ , غارغار کردن , چون غوک يا قورباغه صدا کردن , جيغ ناگهاني زدن , اعتراض کردن , غرولند کردن , صداي اردک دراوردن , قدقدکردن , جيغ , فرياد
نعیق زدنلغتنامه دهخدانعیق زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بانگ کردن . بانگ کردن زاغ . غارغار کردن کلاغ : غرابا مزن بیشتر زین نعیقاکه مهجور کردی مرا از عشیقا.منوچهری .
نعیق زدنلغتنامه دهخدانعیق زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بانگ کردن . بانگ کردن زاغ . غارغار کردن کلاغ : غرابا مزن بیشتر زین نعیقاکه مهجور کردی مرا از عشیقا.منوچهری .