سردوسلغتنامه دهخداسردوس . [ س َ ] (اِخ ) یکی از هفت خلیج مصر است که فرعون آن را بدست هامان حفر کرده است و در آن هنگام اهالی هر یک از قری نزد هامان آمدند و در برابر وجهی که میپرداختند تقاضا داشتند که آن را به قریه ٔ ایشان نزدیک سازد. (معجم البلدان ).
فرمشتالغتنامه دهخدافرمشتا. [ ف َ م ُ ] (اِخ ) هفتمین اولاد هامان که یهود وی را در شوش به قتل رساندند. (از قاموس کتاب مقدس ).
زرشلغتنامه دهخدازرش . [ ] (اِخ ) (طلا) لفظی است فارسی . کتاب استر 5:10، و او زوجه ٔ هامان بود که او را بر ارتکاب شرارت مشورت همی داد. (قاموس کتاب مقدس ).
کاسه لیسیدنلغتنامه دهخداکاسه لیسیدن . [ س َ / س ِ دَ ] (مص مرکب ) کاسه لیس بودن . رجوع بمعانی کاسه لیس شود : عقل که پرورده شد ز میده ٔ هارون کاسه نلیسدز نیم خورده ٔ هامان .حاج سید نصراﷲ تقوی .