ودودلغتنامه دهخداودود. [ وَ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (ازغیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : با طلب چون ندهی ای حی ودودکز تو آمد جملگی جود و وجود. مولوی .دست حاجت چو بری پیش خداوندی برکه کریم است و رحیم است و غ
ودودلغتنامه دهخداودود. [ وَ ] (ع ص ) دوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). محب یا محبوب . (اقرب الموارد). دوستدار مطیعان . دوستدار. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). || بسیارمحبت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کثیرالحب ؛ بسیاردوستی . (اقرب الموارد). بسیار بامحبت . (ناظم الاطبا
ودیدلغتنامه دهخداودید. [ وَ ] (ع ص ) ودود. دوست . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوستان . (منتهی الارب ). اسم جمع است به معنی محبان و دوستان . (از اقرب الموارد).
ودداءلغتنامه دهخداودداء. [ وُ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ودود. به معنی دوست و بسیارمحبت . (منتهی الارب ). رجوع به ودود شود.
مودودلغتنامه دهخدامودود. [ م َ ] (اِخ ) ابن زنگی بن آق سنقر اسفهسالار ملک قطب الدین که بدو اعرج می گفته اند از فرمانروایان دولت نوریه و حاکم موصل و برادر سلطان نورالدین و پادشاهی نیکوسیرت و عادل بود و به سال 565 هَ . ق . در موصل درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
مودودلغتنامه دهخدامودود. [ م َ ] (اِخ ) ابن مسعودبن محمودبن سبکتکین غزنوی . ملقب به شهاب الدوله و مکنی به ابوالفتح ، از سال 432 تا 441 هَ . ق . حکم راند. (یادداشت مؤلف ). وی پس از قتل پدرش مسعود (سال <span class="hl" dir="ltr