مستأمرلغتنامه دهخدامستأمر. [ م ُ ت َءْ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استئمار. کسی که مورد مشورت قرار گرفته باشد. (اقرب الموارد). رجوع به استئمار و استیمار شود. || در اصطلاح فقهی ، آنکه در عقد مؤامره ٔ او شرط شده است . مستأمر حق فسخ یا الزام به عقد را دارا نیست و فقط می تواند به یکی از آن د
مستأمرلغتنامه دهخدامستأمر. [ م ُ ت َءْ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استئمار. مشورت کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استئمار و استیمار شود. || در اصطلاح فقهی ، آنکه به نفع او مؤامره برقرار شده است . رجوع به مؤامرة در معنی فقهی آن شود.
مستمرلغتنامه دهخدامستمر. [ م ُ ت َ م ِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از استمرار. درگذرنده و رونده . (از اقرب الموارد). || دائمی و پایدار و پی درپی و رونده بر یک روش و حالت واحدچنانکه گویند عادت مستمر. (از اقرب الموارد). استوار و روان و پیوسته و دائم . (غیاث ) (آنندراج ). پایا. جاری :</
مستمردیکشنری عربی به فارسیپيوسته , پي درپي , داءمي , هميشگي , مکرر , متناوب , مداوم , لا ينقطع , پي در پي , بي پايان , درحال پيشرفت , بي درز
مستمرلغتنامه دهخدامستمر. [ م ُ ت َ م َرر ] (ع ص ) نعت مفعولی از استمرار. || بعیدالمستمر؛ مرد استوار در پیکارکه بستوه نیاید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تلخ یافته شده . و رجوع به استمرار شود.