وهاجلغتنامه دهخداوهاج . [ وَهَْ ها ] (ع ص ) شدیدالوهج . (اقرب الموارد). تابان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). فروزنده . درخشنده . (مهذب الاسماء). افروخته و فروزان و روشن و درخشنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : بر دفع و انتقام چون برق وهاج و سیل ثجاج ... (
باغراهlinear park, green waysواژههای مصوب فرهنگستانبوستانی در شهر یا حومه که اساساً طول آن بسیار بیشتر از پهنای آن است
وعاظلغتنامه دهخداوعاظ. [ وُع ْ عا ] (ع ص ، اِ) ج ِ واعظ. به معنی پنددهندگان . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). واعظان .