پختگیلغتنامه دهخداپختگی . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) نضج . حالت و چگونگی چیزی که پخته باشد. رسیدگی . یَنع : هر یکی با جنس خود در کرد خوداز برای پختگی نم میخورد. مولوی . || عقل . حَزم . احتیاط. متانت
پختگیفرهنگ فارسی عمید۱. پخته بودن.۲. حالت و چگونگی هرچیز پختهشده.۳. [مجاز] آزمودگی؛ تجربه داشتن؛ باتجربه بودن.
خثیلغتنامه دهخداخثی . [خ َ ث ْی ْ ] (ع مص ) سرگین انداختن گاو و فیل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
ختیلغتنامه دهخداختی . (اِخ ) نام قریه ای است به افغانستان در بیست و چهار هزار و پانصدگزی غرب قیصار از توابع حکومت میمنه : این نقطه بر خط 6 درجه و 1 دقیقه و 18 ثانیه ٔ طول شرقی و خط <span cla
طعم پختگیcooked flavourواژههای مصوب فرهنگستانگشتهطعم ناشی از ترکیبات گوگرددار در شیری که بیش از شصت درجه حرارت دیده باشد
ناپختگیلغتنامه دهخداناپختگی . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) خامی . پخته نبودن . خامی گوشت و امثال آن . سَلَغ. || کال بودن میوه . نارس بودن . || بی تجربگی . ناآزمودگی . ناسنجیدگی . || جلفی . بی وقاری . سبکی . سبکسری . بی احتیاطی . بی وقاری .
نپختگیلغتنامه دهخدانپختگی . [ ن َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) پخته نبودن . ناپختگی . مقابل پختگی . رجوع به پختگی شود. || خامی . بی تجربگی . کارنادیدگی .
بیشپختگیovercureواژههای مصوب فرهنگستانحالتی ناشی از پخت مجدد نمونه یا قرار گرفتن آن در دمای خیلی زیاد یا دمای مناسب اما طولانیمدت، که به کاهش مقاومت محصول در برابر پیرشدگی منجر میشود