پلاژلغتنامه دهخداپلاژ. [ پ ِ ] (اِخ ) قومی باستانی که در ازمنه ٔ ماقبل تاریخ میزیستند یونان و گنک باراژه و سواحل آسیای صغیر و ایطالیا را اشغال کرده بودند. این قوم بدوی هیچگاه ملتی تشکیل نداده است و یونانیان قدیم آنان را از اراضی متصرفی خویش بیرون کرده و یا به بندگی و اسارت گرفتند. پلاژها پیش
پلاژلغتنامه دهخداپلاژ. [ پ ِ ] (اِخ ) پادشاه استوریا (اشتریه )، ایالتی در جهت شمالی اسپانیا. او در اول همدست ردریک پادشاه اسپانیا بود و پس از آنکه ردریک بدست مسلمین مغلوب شد وی به کوهستانهای کنتابریه بگریخت و در میان مسیحیان آن ناحیت چندین سال مختفی و متواری میزیست و در <span class="hl" dir="
پلاژلغتنامه دهخداپلاژ. [ پ ِ ] (اِخ ) نام یکی از پیشوایان نوعی از ارتداد به انگلستان در اواسطقرن چهارم میلادی . او منکر تأثیر غفران و نیز اثر خطیئه ٔ اولیه بود و هر چند گروندگان این مذهب آزادی نداشتند معهذا تا قرن ششم میلادی پیروانی داشته است .
پلاژفرهنگ فارسی معین(پِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ساحل کم شیب دریا. 2 - مجموعة تأسیسات رفاهی یا تفریحی یا اقامتی کنار ساحل ، ساحل سرا. (فره ).
اشتقاق ضربانسازpacemaker lead, pacing leadواژههای مصوب فرهنگستاناتصال بین قلب و منبع نیروی ضربانساز مصنوعی متـ . گیرانۀ ضربانساز
جلوداریlead-out/lead outواژههای مصوب فرهنگستانراهکنشی که در آن دوچرخهسوار، درحالیکه با سرعت میراند، به همتیمی خود اجازه میدهد در باد او بخوابد تا بتواند برای سرعترانی پایانی آماده شود
پلاژیلغتنامه دهخداپلاژی . [ پ ِ ] (اِخ ) (سَنت ...) زندان مشهور پاریس که سابقاً در پاریس کوچه ٔ «پوئی دو لرمیت » واقع بوده و بسال 1792 م . تأسیس شده و بسال 1899 منهدم گردیده است . محبوسین سیاسی و نویسندگان را در آنجا زندانی م
پلاژیلغتنامه دهخداپلاژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نام قدیسه ای از نصاری از اهل انطاکیه . در سال 311 م . او برای حفظ ناموس خود از بالای تخته سنگی مرتفع خود را بزیر افکند و وفات یافت . ذکران وی روز نهم حزیران است . (قاموس الاعلام ترکی : پلاجیه ).
پلاژیلغتنامه دهخداپلاژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نام قدیسه ای از نصاری است در قرن پنجم میلادی . وی دختری بود که در تماشاخانه ٔ انطاکیه بازی میکرد و سپس به نصرانیت گروید (سال 453) و به ریاضت و رهبانیت پرداخت و درجبال قدس میزیست . ذکران وی به هشتم حزیران است و مولد او د
پلاژیکلغتنامه دهخداپلاژیک . [ پ ِ ] (اِخ ) (خلیج ...) امروز خلیج «وُلو»، واقع در جنوب شرقی تسالی در ساحل بحر اژه .
پلاژاندنواژهنامه آزادمصدر,بمعنی سوزاندن موی کله و پاچه, واپلاژان,یعنی بسوزان,فعل امر,واپلاژانده اند,یعنی سوزانده اند.
ساحلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی خشکی، کناردریا، کناره فلاتقاره پلاژ، ساحل ماسهای، ∼ شنی بندر، پایانه زمین▲
ساحلسراcabanna 1, plage 1 (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ تأسیسات رفاهی یا تفریحی یا اقامتی کنار ساحل * واژۀ "پلاژ" در زبان فرانسوی به مفهوم ساحل است، اما در تداول عامه فارسیزبانان به معنی فوق به کار میرود.
گورنی سورمارنلغتنامه دهخداگورنی سورمارن . [ ن ِ ] (اِخ ) بلوکی از سِن اِاواز از ناحیه ٔ پونتواز در حومه ٔ شرقی پاریس که 2100 تن جمعیت دارد. مرکز ساخت ماشین های زراعتی است . پلاژ آن معروف است .
محل تفریحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی جگاه، گردشگاه، پارک بازی، زمین تفریحات، ساحل، پلاژ، استخر، حوض، زمین بازی، محوطۀ بازی، میدان، اوت ییلاق، منطقۀ خوشآبوهوا
پلاژ دوملغتنامه دهخداپلاژ دوم . [ پ ِ ژِ دُ وُ ] (اِخ ) پاپ رم از579 تا590 م . این پاپ با آن مذاهب که در ایستریا بظهور آمد مخالفت میکرد. (قاموس الاعلام ترکی : پلاج ).
پلاژیلغتنامه دهخداپلاژی . [ پ ِ ] (اِخ ) (سَنت ...) زندان مشهور پاریس که سابقاً در پاریس کوچه ٔ «پوئی دو لرمیت » واقع بوده و بسال 1792 م . تأسیس شده و بسال 1899 منهدم گردیده است . محبوسین سیاسی و نویسندگان را در آنجا زندانی م
پلاژیلغتنامه دهخداپلاژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نام قدیسه ای از نصاری از اهل انطاکیه . در سال 311 م . او برای حفظ ناموس خود از بالای تخته سنگی مرتفع خود را بزیر افکند و وفات یافت . ذکران وی روز نهم حزیران است . (قاموس الاعلام ترکی : پلاجیه ).
پلاژیلغتنامه دهخداپلاژی . [ پ ِ ] (اِخ ) نام قدیسه ای از نصاری است در قرن پنجم میلادی . وی دختری بود که در تماشاخانه ٔ انطاکیه بازی میکرد و سپس به نصرانیت گروید (سال 453) و به ریاضت و رهبانیت پرداخت و درجبال قدس میزیست . ذکران وی به هشتم حزیران است و مولد او د
شاتلایون - پلاژلغتنامه دهخداشاتلایون - پلاژ. [ ت ُی ُ پ ِ ] (اِخ ) کمون شارانت - ماریتیم واقع در آروندیسمان لاروشل . دارای 4950 نفر جمعیت . حمامهای آب معدنی آن معروف است .