آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.
〈 پیدا آمدن: (مصدر لازم)
۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.
۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).
〈 پیدا شدن: (مصدر لازم)
۱. آشکار شدن؛ نمایان شدن.
۲. یافته شدن.
۳. بهوجود آمدن.
〈 پیدا کردن: (مصدر متعدی)
۱. یافتن.
۲. جستن.
۳. آشکار کردن؛ نمایان ساختن: ◻︎ تو پیدا مکن راز دل بر کسی / که او خود نگوید بر هر خسی (سعدی۱: ۱۵۴).
〈 پیدا گردیدن: (مصدر لازم) = 〈 پیدا شدن
〈 پیدا گشتن: (مصدر لازم) = 〈 پیدا شدن
۱. آشکار، آشکارا، بارز، پدید، ظاهر، مرئی، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا
۲. شناخته، متمایز، مشخص ≠ ناپیدا، نهان