چارکلغتنامه دهخداچارک . [ رَ ] (اِ مرکب ) چاووش . (برهان ). نقیب قافله . (برهان ) : به یک دم هر دو تن از جا بجستندچو چارک چوب در بیچاره بستند.نزاری قهستانی .
چارکلغتنامه دهخداچارک . [ رَ ] (اِ مرکب ) مخفف چهاریک . ربع. یک چهارم . یک حصه از چهار حصه . || چهاریک من (ده سیر) چهاریک ذرع . (ده گره ) ربع یک من . یک چهارم من . || ربع یک ذرع .یک چهارم ذرع . || ده سیر (در تداول عامه ). || پنجاه (مخفف پنجاه درم که یک چهارم من تبریز باشد). و رجوع به ربع و چا
چارکلغتنامه دهخداچارک . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای توابع بلوک لارستان فارس در کنار بحرالعجم واقع و جزو بنادر محسوب میشود. اهالی آنجا و اکثر لارستان شافعی مذهب می باشند. (مرآت البلدان ج 4 ص 50) و مؤلف فارسنامه ذیل «ناح
چارکفرهنگ فارسی عمید۱. یکچهارم چیزی.۲. یکچهارم من، معادل ده سیر؛ ۷۵۰ گرم.۳. یکچهارم ذرع، معادل چهارگره.
پردیس بدن انسان،پارک بدن انسان، پردیس بدن، پارک بدنhuman parkواژههای مصوب فرهنگستانپارکی که در آن کودکان و والدین آنها با بدن انسان و اندامهای بدن بهصورت سهبعدی آشنا میشوند
چارکانلغتنامه دهخداچارکان . (اِ مرکب ) عبارت از کان آتشی که گوگرد و نوشادر کانی از آن برآید. (آنندراج ). || کنایه از کان لعل و یاقوت ، دوم کان آبی که مروارید و مرجان ازوست ، سوم کان بادی که نباتاب قیمتی از آن خیزد و چهارم کان خاکی که الماس و زر و نقره از آن پیدا شود. (آنندراج ).
چارکتابلغتنامه دهخداچارکتاب . [ ک ِ ] (اِخ ) چهارکتاب . کتب اربعة. چارکتاب مقدس که عبارتند از: زبور داود، توریة موسی ، انجیل عیسی و قرآن محمد (ص ).
چارکانلغتنامه دهخداچارکان . (اِ مرکب ) عبارت از کان آتشی که گوگرد و نوشادر کانی از آن برآید. (آنندراج ). || کنایه از کان لعل و یاقوت ، دوم کان آبی که مروارید و مرجان ازوست ، سوم کان بادی که نباتاب قیمتی از آن خیزد و چهارم کان خاکی که الماس و زر و نقره از آن پیدا شود. (آنندراج ).
چارکتابلغتنامه دهخداچارکتاب . [ ک ِ ] (اِخ ) چهارکتاب . کتب اربعة. چارکتاب مقدس که عبارتند از: زبور داود، توریة موسی ، انجیل عیسی و قرآن محمد (ص ).
بندر چارکلغتنامه دهخدابندر چارک . [ ب َ دَ رِ رَ ] (اِخ ) بندری از دهستان چارکی بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 1545 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتی های کوچک مناسب است .