چاهخوفرهنگ فارسی معین(ص فا.) = چاخو: کسی که پیشه اش کندن چاه یا لاروبی کاریز یا تنقیة مستراح است ، مقنی ، چاه کن .
چاخوئیلغتنامه دهخداچاخوئی . (حامص مرکب ) مقنی گری . چاه کنی (لغت چاخوئی با خاء معجمه امروز نیز در کرمان متداول است ): آنچه بعرق جبین و کد یمین در چاخوئی پیدا میکرده اند ایثار می نموده اند. (مزارات کرمان ص 114).
اخولغتنامه دهخدااخو. [ اَ ] (ع اِ) حالت رفعی اخ . برادر. برادر نسبی . || دوست . همنشین . ج ، اخون ، آخاء، اِخوان ، اُخوان ، اِخوة، اُخوة، اُخُوّ، اُخوّة.
شومیفرهنگ فارسی معین(اِ.) یک بغل غله که چاهخو و دشتبان هنگام برداشت و پیش از کوبیدن غله بردارند و آن عبارت از 5 - - 6 من تبریز غله است .
شومیلغتنامه دهخداشومی . (اِ) (اصطلاح کشاورزی ) یک بغل غله که چاهخو ودشتبان هنگام برداشت و پیش از کوبیدن غله بردارند وآن پنج شش من تبریز غله است . (فرهنگ فارسی معین ).