عقل دزدلغتنامه دهخداعقل دزد. [ ع َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه عقل را دزدد. آنکه یا آنچه خرد را برباید. عقل ربا : وان می عقل دزد هم نقب زند سرای غم لاجرمش صفیر خوش چنگ سرای نو زند.خاقانی .
چنگسازلغتنامه دهخداچنگساز. [ چ َ ] (نف مرکب ) چنگ زن . چنگ نواز. چنگ سرای : پیشت بپای صد صنم چنگساز باددشمنت سال و ماه بگرم و گداز باد. منوچهری .پس از سر یکی بزم کردند بازببازی گری می ده و چنگساز. اسدی .